گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
ماهنامه موعود شماره 82
شماره 91 - شهریور 1387








مدیر کل ما
فکر میکنی سرپرست و مدیر کلّ ما هم مثل همۀ رئیس رؤساست که طول اسم و عنوانشان دو سطر دفتر مشق را اشغال میکند، امّا
کاري ازشان برنمیآید، همیشه نیازمند گزارش و عرضحالنویسیاند، دست آخر از همۀ عالم و آدم بیخبر میمانند و در وقت
اگر اینگونه بود و ما دربارهاش اینگونه گمان ؟«. ندیدیم و خبر نداریم » : مشاهدة خوف و خطر با خیال راحت میتوانند بگویند
میکردیم که از اصل به سراغش نمیرفتیم و خدمت به او را شغل و پیشۀ خودمان نمیساختیم. از روز اوّل، براي خلاصی از دست
همین رئیس رؤسا و مخدومان بیعنایت و آزار و اذیّتهایشان بود که دل به دریا زدیم و پس از کلّی استغاثه و بالبال زدن،
خودمان را به اطراف و اکنافش رساندیم و همان جا هم مقیم شدیم. فقط خدا میداند زیر دست چنین مدیرکلّی کار کردن چقدر
لذّت دارد! یک قلم، عمراً نیازمند گزارش دادن ما نیست. خودش از همه چیز آگاه است، آنقدر که از سیر تا پیاز ما خبر دارد.
حتی آنچه را که در دل ما میگذرد، میداند. حتی وقتی کنار دست رفیق و دوستمان پچپچ میکنیم، او شاهد و ناظر است. اگر
اینگونه نبود که قبل از آنکه خودمان از گیر و گورها و سختیهاي پیش روي خودمان باخبر شویم، که دستمان را نمیگرفت به
جاي امن و بیخوف و خطر نمیرساند. چرا فقط یاد گرفتهایم که از گزارش و عرض حال و پرسش و سینجیم حرف بزنیم.
خودمان هزار بار بیشتر تجربهاش کردهایم. در اصل، خیلی وقتها، درست وقتی که از حادثه و خطر و مهلکهاي جان سالم به در
بردیم، متوجه ماجرا شدهایم. نگذاشته است آب تو دلمان تکان بخورد. اگر اینگونه نبود که یک عمري دم در خیمه و خرگاهش
نمیماندیم. به سراغ یکی از همان رئیس رؤسا میرفتیم که براي یک عنایت کوچک صد تا بیگاري از آدم میکشند و خانۀ پرش
بعد از کلّی سواري گرفتن و از نردبانها بالا رفتن با صد منّت لقمه نانی را حواله میکنند و بعدش هم کلّی... بگذریم!... داشتم
میگفتم مدیرکلّ ما بینیاز از هر گزارش و دوسیه و پروندهبازي است. اگر حالا هم چیزي را قلمی میکنم نه براي ایشان بلکه براي
کسانی است که حساب و کتاب از دستشان در رفته و در چاه ویل حیف و میل اموال و تفریط و افراط در جاه و مال و نام و اعتبار
عالم که از سیر تا پیاز همه چیز خبر دارد و حساب نقیر و « مدیرکلّ » گرفتار آمدهاند و امروز نه، فردا مجبورند پیش روي همان
قطمیر و ذرّ\المثقال را دارد، قرار بگیرند و به سؤالاتش جواب بدهند. قصه از آنجا شروع میشود که بعضی از ما، قبل از آنکه
بالبال بزنیم و جزع و فزع داشته باشیم و یا شبی و نیمه شبی در ژرفاي اضطراب و اضطرار دست به دعا برداشته باشیم، دست و
بالمان به خزانه و گنجخانۀ به ظاهر بیصاحب و سرپرست، بند شده و به ناگهان هوس میدانداري و بزرگداشت گرفتن و
همایشبازي و جشنوارهنوازي به سرمان زده است و گُرگُر از آن خزانۀ به ظاهر بیصاحب و بیحساب خرج کردهایم. تا شاید این
نمایش و بازي چند صباحی ما را روي صحنه بیاورد و سري در میان سرها درآوریم و به نام امام مهدي(ع)، جهان را به کام خودمان
و رفقا و طایفهامان بنشانیم. به عبارتی: خرج که از کیسۀ مهمان بُود حاتم طایی شدن آسان بود اگر اینگونه نبود که با صد
صفحه 7 از 56
کورباش و دورباش در سالنهایی به بزرگی زمین چوگان، گوي هوس را از این طرف به آن طرف پرتاب نمیکردیم و اجر و مزد
بازي و بندبازي را حیف و میل میلیاردها تومان وجه رایج مملکتی قرار نمیدادیم! این بدون رودربایستی گفتن را هم همان مدیر
کلّ عالم به ما آموخته است که با هیچ دیّار البشري در عالم رودربایستی ندارد و هیچ وقت کلاه سرش نمیرود. اگر اینگونه بود و
میخواست به ظاهر جشن و کارت دعوتهاي ما نگاه کند که صد بار، بلکه هزار بار پردهها را کنار زده بود و چهره عیان نموده
بود. خوبیش این است که قبل از آنکه خودمان متوجه نیّتمان شویم، از عمق خاطر و گمان و پندارمان باخبر است. پیش خودمان
حساب کردیم چه کارها را که با یک هزارم همین خزانه که هباءً منثورا کردند میشد کرد؟ پیش خودتان فرض کنید 800
میلیون تومان، بلکه بیشتر از یک تا دو میلیارد تومان پول بیزبان که به دست آدمیزاد زباندار همایش باز و جشنواره راهانداز افتاده
است، میشد براي مدت 20 سال، هر ماه بیش از صدهزار نسخه مجله و کتاب چاپ کرد و مفت و مجانی به خلق روزگار بخشید.
مگر نه اینست که هزاران جوان در آرزوي یک میلیون تومان سالهاست که ازدواج خودشان را به عقب میاندازند و هر شب
خواب زندگی در یک چهاردیواري کوچک کنار همسرشان را میبینند؟ عرض میکردم از روي اتّفاق و شاید هم میل به رقابت و
شرکت در مسابقۀ سیاسی بود که در طرف[ العینی رقباي میدان سیاست و ملکداري به یاد مدیرکلّ عالم افتادند و بساط جشن و
پایکوبی و موسیقی و بساط طرب را در گوشه گوشۀ این شهر بزرگ یعنی تهران به راه انداختند. شاید فکر میکردند شلوغی این
روزها و ازدحام آرزومندان درب خانۀ امام زمان(ع) باعث میشود تا حساب و کتاب از دست ایشان خارج شود یا به خاطر نقل و
نبات و شیرینی چشم بر آنچه در آشکار و نهان میکنیم و ریخت و پاشهایمان میبندند و شاید... . شاید گمان میکردیم اگر در
سالنهاي دربسته و سربسته که گرداگرد آن را محافظان و پاسبانان قرق کردهاند، این بساط را عَلم کنیم، چیزي به بیرون درز
نمیکند و از دیدگان آن ناظر شجرة طوبی و سدر \المنتهی مخفی میماند؟ کسی چه میداند، شاید کار عالم دیگرگون شده است
که اظهار دوستی و معاشقه با اولاد یهودا و اسرائیل و تولّی بیتبرّي به ساحت مقدّس حضرت صاحبالزّمان(ع)، یکجا با هم جمع
شده است و ما خبر نداریم؟ شاید آن روزي که تربیتشدگان یونسکو و لژهاي فراماسونري شیوة همایشبازي در بزرگداشت
شاعران و فیلسوفان و نقاشان بیتولّی و بیتبرّي عهد بوق را در این کشور باب کرده بودند، امروز ما را میدیدند، به پاسداشت آن
سیره و سنت توسط ما دلخوش میشدند. به هر صورت امروزه نمود و نمایش آن را شاهدیم. از اصل براي همین منظور سالنهایی
عَلَم کردیم و در کار آوردیم. روزي در جمع رفقا میگفتم بهترین روش براي مهجور کردن « همایشها » را با همین عنوان یعنی
قرآن و نهجالبلاغه انتشار آنها بر کاغذهاي الوان و چاپ رنگین آنهاست. مجموعههایی که به درد کلکسیونها و مجموعههاي
هنري و طالبان عتیقهجات و زیرخاکی میخورد. معرفی و بزرگداشت اینچنینی نیمۀ شعبان و جشن میلاد هم به درد همان
جماعت میخورد. از میان این شیوه و سیره که مجالی براي آمادگی و ظهور فراهم نمیآید. هیهات که پشت آدمی از این روایت
که از قول حضرت صاحبالزّمان(ع) نقل شده است، میلرزد. آنجا که فرمود: وقتی براي هیچ کس جایز نیست که در مال دیگران
بدون اجازة آنان تصرف کند، پس چگونه این کار در مال ما جایز میشود؟ 1 هیهات! که ندانستیم ورود به صحنه و پهنۀ
گفتوگوي مهدوي به سان راه رفتن بر لبۀ تیز شمشیر است. آن هم از نوع ذوالفقار امام عدل، آیت کبراي خداوند، امیر مؤمنان که
امروزه در کف با کفایت حضرت صاحب دوران در انتظار نشسته است. هم او که فرمود: هر کس [به ناحق] چیزي از اموال ما را
بخورد، همانا آتش در شکم خود میخورد و به زودي به رو در آتش جهنّم میافتد. 2 نباید از نظر دور داشت که ?: این آمادگی و
طلب عمومی است که موجب میشود فوج فوج به در خانۀ ولیّ خدا بروند و حضورش را طلب کنند ?؛ این درك ژرفا و پهنۀ
دوري و غیبت است که اضطرار را در جانها میافکند تا از اجابتکنندة دعاي مضطر، صاحب و ولیّ دوران را مطالبه کنند و
فرجش را بخواهند ?؛ این احیاي سنت عدالتورزي و حذف دیوارهاي فاصله است که زمینهها را براي حضور امام عدل فراهم
میآورد ?؛ این آمادگی براي اداي دین و واگذاري همۀ امور و زمام همۀ امور به آل محمّد(ص) است که عهد ترازو را یادآور
صفحه 8 از 56
میشود و منجی را براي نجات بشر فرا میخواند ?؛ این تبرّي جستن از صورت و سیرت فرهنگ و تمدّن الحادي از سویی و تفکر
آمادهگر براي تجدید عهد با حجّت حیّ خداوند است که وقت و ساعت طلوع فجر را سرعت میبخشد ?؛ این ... بگذریم.
میگفت: احتمال میدادیم پاي سفرة میهمانی و جشن ما هفتصد نفر بیایند، قبل از آنکه وجه لازم براي پذیرایی از این جماعت
فراهم شود سفارش غذا دادیم، تازه، بعد از آنکه وجهش را همراه با انعام کارگران پرداختیم، دنبال کسانی میگشتیم که دلبخواه
خود، نذر چشمان مولا و صدقۀ سلامتیاش خودشان را در این میهمانی شریک ساخته بودند. گفتم: مگر غیر از این انتظار داشتی؟
برو و راز این همه را از هزاران هزار مرد و زن ساکن شهر و روستا بپرس که تمامی ساکنان شهر را براي شیرینی و شربت دعوت
کردند و به اندازة یک ریال هم مدیون کسی نشدند و... از کسانی که جعبۀ شیرینی و سینی شربت را در صحن کوچه و خیابان با
احترام فرا روي رهگذران قرار دادند. از بچّهها که در دفتر نقاشیاشان نام مهدي(ع) را نقاشی کردند و... از مادرانی که قطرات
اشک خود را که در وقت شنیدن نام امام مهدي(ع) از چشمشان جاري شده بود، پنهان ساخته بودند. از آن صاحب کلّ عالم بپرس.
. حتماً جواب میشنوي، اگر باور بیاوري که نیازمند هیچگونه گزارشی نیست. والسّلام سردبیر پینوشتها: 1. کمالالدّین، ص 521
2. همان.
ناگفتههاي تاریخ جنگهاي صلیبی
« صافوریه » صلاح الدین نبوع نظامی عجیبی داشت که میبینیم صلیبیان در یک محلّ پر آب و مستحکم و خوش آب و هوایی به نام
موضع گرفته بودند، ولی او با لطایفالحیلی آنها را تحریک میکند که از مواضعشان حرکت کنند و به یک صحراي باز بی آب و
علف، بیایند. آنجا اینها را میزند و حتی علفهاي خشک را آتش میزنند و چون میدیدند باد به سمت آنها میرود، دود را هم
اضافه میکند، آب هم که نداشتند، بنابراین از یک فکر عالی نظامی برخوردار بود. گفتوگو با دکتر ستار عودي محقق و استاد
دانشگاه اشاره: دکتر ستار عودي عضو هیأت علمی و مدیر گروه تاریخ اسلام در شمال آفریقاي بنیاد دایرةالمعارف اسلامی، استاد
دانشگاههاي تهران و قم و یکی از محققان بنام و پرکار در حوزة تاریخ و تمدن اسلامی است. تاکنون دهها مقاله در شاخههاي
مختلف و مرتبط با تاریخ اسلام، در دانشنامۀ جهان اسلام به قلم او منتشر شده است. آخرین پژوهش این استاد، تحقیق مفصل و
جامعی دربارة تاریخ جنگهاي صلیبی میباشد که براي تدوین و نگارش آن، بیش از هزار منبع غیر فارسی غالباً دست اول و مهم
بررسی شده و امید است به زودي به بازار عرضه شود. جامعیت تحقیق و منابع دیده شده در این کتاب، ما را بر آن داشت تا
گفتوگویی جذاب و خواندنی با ایشان داشته باشیم. در قسمت نخست این گفتوگو، با علل آشکار و پنهان شروع جنگهاي
صلیبی و تعداد آن، سیر جنگ، عکسالعمل مسلمانان و پیامدها و آثار آن براي جهان اسلام و مسیحیت، آشنا شدیم. اکنون ادامۀ
آن را پی میگیریم. اگر بخواهیم اختصاصاً به موضوع قدس و بیتالمقدس بپردازیم، در طول این دو قرن چه جایگاهی داشت؟ در
عمل ثابت شد، قدس و بیتالمقدس براي صلیبیانی که مدعی بودند براي آزادي به آن سمت حرکت میکنند، هیچگونه منزلتی
نداشت. حتی بیتاللحم که محل تولد حضرت مسیح(ع) هم بود، همینطور. دلیل آن هم اینکه وقتی کم میآوردند، از قدس به
عنوان پناهگاه استفاده میکردند تا دیگر سپاهیانشان برسند و سقوط نکند. چون میدانستند اسلام براي آن نقطه احترام خاصی قائل
است. ما میبینیم که آنها، به محض ورود براي قدس هیچگونه شأنی قائل نیستند. قدس براي آنها تبدیل به بهانهاي شده بود که
میبینم بعد از فتح قدس، انگیزههاي اصلیشان را مطرح میکنند.دلیل دیگر آن هم اینکه میبینیم بعد از یک قرن، همین مسئله
حاضر میشود قدس را بدهد و یک محل دیگر را به جاي آن بگیرد. آنجا براي « لویی نهم » دوباره تکرار میشود. امپراطور
مسلمانان مهم بوده است. حتی یهودیان هم به اندازة مسلمانان براي قدس اهمیت، قائل نبودند. در جایی میبینیم حاکم (صلیبی)
قدس پیش صلاحالدین ایوبی میآید و میگوید اگر قرار باشد قدس را به زور از ما بگیري، اولًا زن و بچههاي خودمان را داخل
صفحه 9 از 56
مسجد میکشیم، بعد پنج، شش هزار مسلمان را همانجا سر میبریم، گنبد معروف قبۀ الصخرة را تخریب میکنیم، مرقد را هم
تخریب میکنیم، بعد هم میآییم با شما تن به تن میجنگیم تا کشته بشویم. بنابراین ببینید از ابتدا تا انتهاي این جنگها
کوچکترین اهمیت و احترامی براي آنها قائل نیستند. این صرفاً یک بهانه بود تا بتوانند بر منطقۀ شرق تسلط پیدا کنند. نمونههاي
عینی آن هم فراوان است که یکی، دو مورد آن را گفتم. قدس، در میان مسلمانها چه جایگاهی داشته است؟ جایگاه قدس نزد
مسلمانان، همیشه مقدس و محترم بوده است. میبینیم که صلاحالدین ایوبی براي اینکه قدس و آثار تاریخی آن را نگه دارد، حاضر
شد با صلیبیان صلح کند؛ گفت شما میتوانید با هر ثروتی که دارید، خارج شوید، مشروط بر اینکه در آن مکانهاي مقدس
تخریبی صورت نگیرد. و بعد از صلاح الدین هم همینطور و بعد میبینم وقتی مسیحیان میآیند، صلاحالدین میگوید شما با
احترام کامل بروید مکانهاي مقدس را زیارت کنید.مسلمانان بر خلاف مسیحیان مدعی، تمام مدت، براي قدس حرمت کامل قائل
بودند و آن را طبق آیۀ شریفۀ قرآن، نقطۀ آغاز معراج پیامبر اکرم(ص) میدانند. آنها حتی معتقدند که جاي پاي اسب
حضرت(ص) در آنجا است. لذا قبۀ الصخرة براي ما مسلمانان خیلی مقدس است. من در تحقیقی که کردم معلوم شد مسیحیان
کوچک ترین حرمتی براي قدس قائل نبودند تا آنجا که اسبهاي خود را در آن نگهداري میکردند و آن را به طویلۀ اسبانشان
تبدیل کردند؛ به خصوص آن دو گروهی که معقتدند ما کشیشهایی هستیم که به مجاهدان در راه خدا تبدیل شدیم؛ یعنی
حالا که صحبت از صلاح الدین ایوبی پیش آمد، لطفاً بفرمایید صلاحالدین که بود و .« شوالیههاي اسپتالیه » و « شوالیههاي معبد »
چگونه به قدرت رسید؟ صلاحالدین در حالی که پدر و مادرش در سفر بودند، به دنیا میآید. در واقع، پدرش در مسیر سقوط
« حطین » حرکت میکند. ایشان در قرن ششم هجري سال 532 متولد شد. و سال 589 از دنیا رفت. اوج کارش فتح قدس و فتح
است. خانوادهاش در موصل « موصل » است. ایشان از نظر نژادي کُرد، و از نظر مذهبی سنّی است. به نحوي میتوانیم بگوییم اهل
عراق محلی معروف به جزیرة ابن عمر بودند. پدرش مدتی در حکومت بود. جدّ ایشان از سلسلۀ ایوبیان معروف بود. خانوادة
محمود » صلاح الدین، در منطقۀ شبهجزیره حکومتی تشکیل دادند که بعداً به شام و مصر گسترش یافت. خودش یکی از سردارهاي
بود، و همراه او به عنوان یکی از سرداران به مصر میرود و در مصر، بعد از سه، چهار حمله، در سال 567 دولت شیعی « زنگی
فاطمیان مصر را منقرض میکند. انقراض این دولت شیعی، به دست صلاحالدین ایوبی سنی متعصب رخ میدهد. از آن موقع وي
حکومت مصر را به دست میگیرد. در ابتدا نمایندة زنگی است و بعد از مرگ وي در سال 569 استقلال پیدا میکند. وي بعد از
آن حملهاي به شام میکند و آنجا را در اختیار میگیرد، ده سال بعد حملهاي به موصل میکند، موصل را میگیرد و کلًا امپراطور
جهان اسلام میشود. صلاح الدین بسیار قدرتمند بود و از خلیفه هم تبعیت میکرد. در واقع براي مشروعیت بخشیدن به حکومتش
از خلفاي سنی عباسی بغداد هم حمایت میکند و مرتب برایشان هدایا و پول میفرستد. صلاحالدین بعد از اینکه عملًا جهان اسلام
را متحد کرد، حرکتش را به سمت فتح قدس شروع میکند. وي از سال 581 برنامۀ بلندمدتی را براي متحد ساختن مسلمانان مناطق
مختلف طراحی، و بعد به سمت حطّین که محلی نزدیک فلسطین امروزي است حرکت میکند، سپس در کنار دریاچۀ طبریه
شکست فاحشی به صیلبیان میدهد. این شکست چنان قوي بود که بعداً هم نتوانستند مناطق مختلفشان را پس بگیرند.وي به سرعت
همه جا را میگیرد و بعد از سه ماه قدس را فتح میکند. بعد از فتح قدس در میان فرزندانش اختلافاتی ایجاد شد. مقداري از
امپراطورياش را بین فامیلها و فرزندانش تقسیم کرد که همین هم باعث مقداري تشتّت شد و حتی یمن را هم گرفت. و بعد از
مرگش در سال 589 در حالی که جوان بود به عنوان فاتح قدس و شکست دهندة صلیبیان در حطّین نام نیکی از خودش به جا
میگذارد. رویکرد و عملکرد اصلی صلاحالدین را چگونه توصیف میکنید؟ شکی در این نیست که او یک سنی متعصب و
مخالف تشیع بود و سقوط دولت فاطمیان به دست وي نمود عینی آن است. به عنوان یک فاتح و سردار نظامی مسلمانان میگویند
که سردار فوقالعاده مهمی است؛ از نظر تاکتیکهاي جنگی عالی کار کرده، در همۀ جنگهایش به خصوص در اوج جنگ
صفحه 10 از 56
حطین. حتی الآن هم بسیاري از بزرگان علوم نظامی معتقدند که او حطین را به بهترین وجه اداره کرده است. نه اینکه بگویم تعداد
سپاهیانش بیشتر بود یا کمتر؟ بلکه جنگ حطین، معروف است به جنگ آب. او یک نبوع نظامی عجیبی داشت که میبینیم صلیبیان
موضع گرفته بودند، ولی او با لطایفالحیلی آنها را تحریک « صافوریه » در یک محلّ پر آب و مستحکم و خوش آب و هوایی به نام
میکند که از مواضعشان حرکت کنند و به یک صحراي باز بی آب و علف، بیایند. آنجا اینها را میزند و حتی علفهاي خشک را
آتش میزنند و چون میدیدند باد به سمت آنها میرود، دود را هم اضافه میکند، آب هم که نداشتند، بنابراین از یک فکر عالی
نظامی برخوردار بود. به عنوان یک مسلمان جداي از مسئلۀ مذهب براي ایجاد اتحاد میان مسلمانان سعی خود را کرد و تا حدّ
زیادي هم موفق شد. در مصر که از نظر مذاهب هم با هم متفاوتند شام و جزیره، طیفهاي مختلف را زیر یک بیرق به نام اسلام
با هم متحد کرد. که همین هم در حطین و بعد هم در جنگهاي دیگر زمینۀ پیروزي شد. علاوه بر جنبۀ نظامی، از نظر حکومتی هم
قاضی اویند (قاضی عسکر) و مورخ هم هستند. « ابن شدّاد » کارش عالی بود. قضّاتی دارد که چند نفر از مورخان بزرگ ما از جمله
کتاب سیرة صلاحالدین را همین ابن شداد نوشته است. میبینیم که وي توانسته است از افراد درست در جاي درست استفاده کند،
حکومتها را به نحو شایسته تقسیم میکند، و فقط آن را به سبب نسبت فامیلی به اشخاص واگذار نمیکند. این هم کار مهمی
است که وي انجام میدهد. روي هم رفته حکومت وي، که حدود بیست سال به طول انجامید ( 569 589 ) نقطۀ اوجی در تاریخ
اسلام، و به خصوص در تاریخ شام است که حاکم آنجا بود. غربیها هم براي دیدگاه وي احترام عجیبی قائلاند. البته به دلیل اینکه
شکستدهندهشان هم هست. ولی به علّت مسائل انسانی به عنوان یک انسان بسیار وارسته به او نگاه میکنند. علل موفقیت
صلاحالدین را در چه میدانید؟ اول، ایجاد انسجام اسلامی در جهان اسلام، این انسجامسازي مقدماتی نیاز داشت و میبینیم که دو
سال به طول انجامید و توانست مسلمانان و امراي مناطق مختلف را با هم متحد کند؛ دوم، برنامهریزي دقیق براي بیرون راندن
صلیبیان و شکست دادن آنها؛ سوم، انجام مقدمات لازم براي سرکوبی و فتح قدس در مدت دو سال و نیم صلاحالدین مدیریت
فوقالعاده قوي داشت، تا حدي که دیکتاتوري هم گفته میشد. وي عدهاي از مشاوران را داشت، با آنها مشورت میکرد که هم
نظامی بودند، هم حقوقی و هم فرهنگی. مشورت با کارشناسان امر و بعد انجام آن با صلابت تمام و مدیریت قوي و برنامهریزي
دقیق و نبوغ ذاتی که داشت، مجموعه عواملی بود که وي را به پیروزي میرساند. در دورههاي بعد چه حضوري را از شوالیهها
میبینیم؟ اینها در دورههاي بعدي در حملات مختلفی حضور داشتند و در اروپا، تبدیل به دو سازمان میشوند، که این سازمانها تا
دویست، سیصد سال بعد از جنگهاي صلیبی هم بودند و بعد منقرض میشوند و بعد خود اروپاییها اینها را از بین میبرند. ما
وقتی سخن بوش را در اوایل حمله به عراق مرور میکنیم, او بر وقوع مجدد جنگهاي صلیبی تأکید کرد. وقتی به لباس سربازان
اسپانیایی نگاهی میکنیم همان نمادهاي صلیبی را میبینیم. در حالی که حدود نه قرن از آن جنگها گذشته است. به نظر شما چرا
غرب میخواهد نمادها و خود جنگهاي صلیبی را احیا بکند؟ ما باید اول نگاه کنیم که جنگهاي صلیبی چه نتایجی در برداشت.
به نظر من این جنگها نتایج بسیار پرباري براي غرب داشت: کشتار مسلمانان, ایجاد تفرقه و تشتت در جهان اسلام, غارت کردن
ثروتهاي اسلامی, که تماماً به برکت جنگهاي صلیبی بود. حالا هم دقیقاً همان شرایط در جهان فعلی وجود دارد. همان افراد که
فقط اسم و شکل و شمایلشان عوض شده, با همان انگیزهها و اهداف، یعنی غارت ثروتهاي اسلامی وجود دارند. به عنوان
مثال، نفت یک ثروت عظیمی است. امروز، تمام صنعت غرب بر آن استوار است. بنابراین غربیها با همان لباس آمدهاند تا به شرق
نشان بدهند که ما با همان برنامهها آمدهایم و با همان هدف پوشالی، که انگیزهمان همان است ولو به شکل دیگري. انگیزة صلیبیان
فتح بیتالمقدس و رها کردن مسیحیان از فشار مسلمانان ولی در واقع ایجاد مستعمره در شرق بود که شد. الآن هم انگیزهشان
سرکوب تروریسم و سرکوب مخالفان است، ولی عملاً غارت کردن ثروتها و ایجاد تشتت بین جهان اسلام است. اینکه همان
لباس یا نمودي از آن را نشان میدهد، میخواهد بگوید ما همان غربیها هستیم که نهصد سال پیش آمدیم و اینجا را گرفتیم و
صفحه 11 از 56
دویست سال هم ماندیم. الآن هم همین هدف را دارند. این یک جنگ روانی است که نمود عینیاش همان لباسها و تهدیدهاي
توخالی است. وقتی بوش آن تهدیدها را صادر میکند، اتفاقاً پاپ هم آن را تأیید میکند. یعنی من معتقدم تمام این یک سناریو
است؛ دوباره بر اساس آنچه که نهصد سال پیش رخ داد، یک پاپ میآید حمایت دینی و عقیدتی میکند؛ آن هم پاپی که یهودي
است و بعد این حمایتی که کرد ادعاي باطلی کرد و نتوانست آن را ثابت کند. غرب بدون ثروت شرق مفلس است. از این طرف
در شرق هم متأسفانه انسجام اسلامی نداریم که نمونۀ عینیاش عراق و افغانستان است. مجموعاً هر چند نهصد سال از آن جنگها
گذشته، ولی میبینیم انگیزهها کماکان باقی است؛ غرب به شرق، چشم طمع و قصد توسعهطلبی دارد، ادعاها هم مهم نیست. اینکه
بگوییم عراق بمب اتمی دارد حالا اگر هم نداشت، میمانیم. آن موقع هم همین بود؛ میگفتند آزادي قدس. شما که آمدید راجع
به قدس معامله کردید، به یک جاي دیگر آن را فروختید، هفتاد هزار نفر را طی یک روز کشتید و سر بریدید، کمااینکه الآن هم
همان صحنه است که تکرار میشود. الآن هم دیوارهاي قدس را دارند تخریب میکنند، که قبلًا هم همین کار را در سال 1967
کردند، چون میگفتند معبد سلیمان، زیر مسجد قرار دارد و ما میخواهیم آن را کشف کنیم. اینها همه نشانههایی است که به دنبال
منافع مادي هستند. ضمناً من یک گزارش و مقالاتی هم دارم که نشان میدهد مسیحیان بیتالمقدس قبل از حملۀ صلیبیان، تحت
حکومت سلاجقه و حتی فاطمیان به مراتب شرایط بهتري داشتند. زمانی که مسیحیان قدس آمدند، شرایط آنها به مراتب بدتر شد و
خیلی از مسیحیها به اردوگاه اسلام رفتند. این به صراحت نشان میدهد که قصد مهاجمان، آزاد کردن مردم و آزاد کردن قدس
نبود بلکه منافع خودشان بود. الآن هم که با شعار مبارزه با تروریسم آمدند، مگر خودشان که هستند؟ حاکم آمریکا و حاکم
انگلیس و حاکم آلمان و حتی فرانسه، که میشوند همان چهار امپراطوري قدیم، همان پاپ با همان اندازهها، و همان شرق با همان
شرایط نهصد سال پیش؛ دقیقاً صحنه همان است. الآن این نداي برخی از رهبران جهان اسلام، مانند امام خمینی، مقام معظم رهبري
یا برخی از روشنفکران شرق را مبنی بر انسجام اسلامی باید جدي گرفت، باید به خودمان بیاییم. آنوقت چنین بود که دو تا برادر
حاکم شام و حاکم حلب هیچکدام حاضر نبود با دیگري متحد بشود. هر یک گمان میکرد که آن غربی اگر بیاید، به نفع اوست.
اما وقتی غرب آمد، هر دویشان را از بین برد. الآن هم همین است. الآن هم اگر برخی از حکام خلیجفارس معتقد باشند که بروند با
غربیها متحد بشوند، دقیقاً همان صحنه تکرار خواهد شد. روشنفکران بزرگی میطلبد که بیایند پایههاي این انسجام را در جهان
اسلام بنا کنند که اگر این اتفاق نیفتد، و جنگهاي صلیبی واقع شود، معلوم نیست این بار چند سال به طول بینجامد. آنها
میخواهند براي همیشه بمانند. می گویند: آمدیم تا بمانیم. آمدهاند تا به اهداف خودشان برسند، همان اهدافی که از قدیمالایام
حکام صهیون در پی آن بودهاند و آمدهاند که پروتکلهاي خودشان را عملی کنند. غرب امروز، میخواهد چه عوامل و عناصري
را از جنگهاي صلیبی اقتباس و در دنیاي امروز بازسازي کند؟ من به یقین میگویم، اصلیترین هدف جنگهاي صلیبی اهداف
اقتصادي استعماري بود. من معتقدم همین انگیزه، قويترین عامل مشترك آن جنگها با جنگ امروزي است. محیط یکی است،
قدرت و قلدري غرب مثل آن زمان است، آنها در تنگنا هستند، تجارت، بازرگانی و شرکتهاي فراملیشان به دنبال کار هستند و
این مستلزم آن است که در این منطقه کاملًا سیطره داشته باشند. پس اصلیترین و مهمترین وجه مشترك جنگهاي قدیم و جدید،
برد اقتصادياش است. غرب میخواهد شرکتهایش، کالاهاي مصرفی (به درد نخورش) را در این بازار جهان اسلام به مصرف
برساند. پس باید بر منطقه تسلط یابد و دیگر، قسمتهایی که با آن مخالف هستند را نیز در محاصره قرار دهند؛ افغانستان و عراق را
بگیریم، ترکیه لائیک هم که از خود ماست بنابراین ایران در انزوا قرار میگیرد. الآن کشورهایی مثل فرانسه و انگلیس و خود
آمریکا، اگر این بخش جهان اسلام از آنها گرفته بشود، به همان حالتی برمیگردند که غرب در زمان جنگهاي صلیبی داشت.
وقتی شما کالا و اسلحهشان را نخرید، اقتصادي ندارد. لذا هر چه بتوانند در این منطقه نزاع و تشتت ایجاد کنند به نفع آنهاست. این
ما هستیم که باید هوشیار باشیم، این تشتت و تفرقه را کنار بگذاریم. اختلاف تشیع و تسنن که بین خودمان است نباید به ما لطمه
صفحه 12 از 56
بزند... ما باید معیار برادر مسلمان را مطرح و تبلیغ کنیم. من خودم شیعه هستم و براي خودم اعتقاداتی دارم، همچنین معتقدم برادر
سنی من نیز همینطور، اما میگویم باید برویم روي عوامل مشترك فیمابین و آنها را قوي کنیم. ما بیاییم الآن با برادرانمان در
هر کس لا » : کشورهاي منطقه روي وحدت و انسجام اسلامی کار کنیم. آن احادیثی را که پیامبر بر آن تأکید کردند، فرموده است
همۀ ما این (توحید) را قبول داریم. پس جهان اسلام بیاید متحد و منسجم بشود و جلوي این همهمه .« اله الا الله گفت مسلمان است
را بگیریم. والا من اعتقاد راسخ دارم اگر ما جهان اسلام در افغانستان کاري نکردیم، به عراق آمدند و آنجا را هم از ما گرفتند. اگر
الآن هم کاري نکنیم، فردا نوبت کشور و سرزمین بعدي است. بنابراین اتحاد اسلامی بهترین عاملی است که میتواند جلوي
حملات وحشیانهاي را که اینها در پیش گرفتهاند، بگیرد. با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید. من هم از شما متشکرم.
گفتهها و ناگفتهها دربارة رجعت
گفتوگو با حجتالاسلام والمسلمین حسن طارمی اشاره: حجّتالاسلام و المسلمین طارمی معاون علمی بنیاد دایر\المعارف
اسلامی(دانشنامه جهان اسلام) و از پژوهشگران فعال حوزه دین است. نگارش و انتشار کتاب درباره رجعت به قلم ایشان، که تا
کنون بارها نیز تجدید چاپ گردیده بهانهاي شد تا گفتوگویی با این محقق ارجمند در همین موضوع ترتیب دهیم. امید که مقبول
طبع شما قرار بگیرد. با تشکر از اینکه وقت خود را در اختیار ما قرار دادید لطفاً در ابتدا بفرمایید تعریف رجعت چیست و این
موضوع چه ارتباطی با بحث مهدویت و امام عصر(ع) پیدا میکند؟ واژة رجعت به معناي بازگشت به جایی است که شخص قبلًا در
آنجا بوده است. اصطلاح رجعت هم به معنی بازگشت افرادي به این دنیاست. از واژه رجعت برنمیآید که بازگشت از کجا یا به
کجاست. سه مفهوم کلیدي که همگی در پایان تاریخ اتفاق میافتند با هم گره خوردهاند: یکی مفهوم ظهور یک منجی که طبق
« قیامت صغرا » تعالیم کل عالم اسلام یک اتفاق پایان دنیایی و فرجام دنیاست. یکی هم رجعت و دیگري قیامت است. از رجعت به
هم تعبیر شده است. امّا این سه مفهوم با هم تفاوتهایی هم دارند. ظهور منجی، اتفاقی است که دقیقاً مربوط به این دنیاست. یعنی
فردي که ما الان او را نمیبینیم ظهور میکند و نجات و قیام به عدل اتفاق میافتد. رجعت بازگشت افرادي به این دنیاست که از
یوم تبدّل الأرض غیر الأرض و » دنیا رفتهاند. قیامت هم زنده شدن مردگان در غیر این دنیاست. چون تعبیر قرآن این است که
یعنی فضاي دیگري درست « السّموات 1؛ در آن روز این زمین به زمین دیگر و آسمانها [به آسمانهاي دیگري] تبدیل میشوند
میشود که فضاي بازگشت به این دنیا نیست، در عین حال بازگشت ارواح به اجساد و احیاي مجدد مردگان است. جایگاه موضوع
رجعت در اعتقادات شیعه چیست؟ آیا میتوان آن را جزء ضروریات مذهب تشیع در نظر گرفت؟ رجعت جزء ضروریات روایات ما
هست اما جزء عقاید کلیدي تلقی نمیشود. این کلیدي نبودن اثرش این است که علماي ما اصرار نداشتهاند که حتماً همانقدر که
بوده « اعتراض به شیعه » راجع به توحید مینویسند راجع به رجعت هم بنویسند. کتابنگاري دربارة رجعت کاملاً تابعی از متغیر
است. آنجایی که شیعه را درباره رجعت مورد سؤال قرار میدادند علماي ما حساس میشدند که بیان کنند چرا ما به این موضوع
باور داریم؛ آنگاه در مورد این اعتقاد کتاب نوشتهاند. مثلًا در قرون مختلف دربارة مهدویت، امام زمان(ع)، توحید و قیامت تقریباً به
یک آهنگ کتاب نوشته شده است. در هر قرنی مثلًا میتوانیم 200 کتاب پیدا کنیم اما در بعضی دورهها ما هیچ کتابی درباره
رجعت نداریم. معنایش این است که در آن دوره کسی در این باره سؤال نمیکرده یا شبههاي را پیش نمیکشیده است. این نکته را
کاملًا در کتابشناسی رجعت میتوانیم ببینیم. دورة اخیر، دورهاي است که لازم شده در برابر اعتراضات بیشتر، آثار زیادتري نوشته
شود و چند تن از علما کتاب نوشتهاند. این سیر کتابنویسی رجعت منحنی کاملًا آشکاري دارد. در برخی منابع تاریخی میبینیم
قبل از شیخ مفید(ره) گاهی اوقات وقتی میخواستند شیعیان را تمسخر کنند روي همین موضوع دست میگذاشتند. مثلًا ظاهرا در
دورة حجاج، شخصی غیر شیعه بدهکار به طلبکار شیعه اش میگوید من بدهیام را در دوره رجعت به تو پس میدهم. آیا نمیتوان
صفحه 13 از 56
مشهور به رجعت بودند « کیسانیها » گفت این باور یک شاخصۀ شیعه بودن قبل از شیخ مفید بوده است؟ اولًا؛ در آن دوره، بیشتر
تا شیعیان امامیه. البته اگر به شیعه امامی از منظري تاریخی نگاه کنیم تا زمان امامان پنجم، ششم، هفتم و هشتم(ع) آنان خیلی از
آموزهها را به سبب نبود فضاي مناسب نمیشناختند. در واقع تمام تلاش ائمه(ع) این بوده که بتوانند خط اتصال وصایت را حفظ
کنند و نشان دهند که وصایت ادامه دارد. بعد از واقعۀ کربلا ماجراي کیسانیه که پیش آمد، ماجراي سنگینی بود که امام صادق(ع)
تلاش کردند نشان دهند این جریان، جریان وصایت نیست. ضمن اینکه باید مراقبت میکردند که امویان از آن سوء استفاده نکنند
چون عدهاي علاقه مند، رنج کشیده و دردمند و تا حدودي شرمنده از اینکه در قیام کربلا همکاري نکرده بودند، این افراد در
اطراف مختار جمع شدند. از همینرو شما هیچ پیام منفیاي را دربارة مختار از امام سجاد(ع) نمیبینید. حتی گزارش عکسش هم
وجود دارد که از برخی اقدامات او خوشحال شدهاند. بالاخره او آدمهاي فاسقی را به زمین زد. تمام مراقبت امامان این بود که
نرود و این دست افراد مطرح نشوند. طبق برخی گزارشهاي « محمد بن حنفیه » مواظب باشند جریان امامت شیعی در خط امثال
تاریخی حضرت سجاد(ع) با محمدبن حنفیه مباهله مانندي داشتند؛ البته اگر اثبات شود. در هر صورت، کیسانیه قائل به رجعت
بودند و موضوع رجعت را اول آنها مطرح کردند، ولی زمینه طرح مفصل آن در شیعه، در آغاز امر وجود نداشته و بعدها روایات
رجعت طرح میشود تا جایی که عمده روایات مربوط به رجعت را امام صادق(ع) فرمودهاند. ثانیاً؛ به دلیل همان شباهتی که بیان
شد خیلی وقتها که بحث رجعت میشده منظورشان ظهور منجی بوده است؛ گاه از جهت بازگشت در پایان دوران سه واژة
قیامت، رجعت و ظهور به جاي هم به کار رفته و گاه از حیث پیام اصلی ظهور منجی که در ضمن آن از ظالمان انتقام میگیرند
رجعت هم مدّنظر قرار میگرفته است. آن پیام گاهی امویان را میترساند و مخالفان آنها این را براي آن پیام به کار میبردند. در
دوره بعد و در زمان امام صادق(ع) روایات درباره این موضوع وارد شده است، ولی با این حال کتاب از اصحاب ائمه(ع) دربارة
رجعت خیلی کم است. اگر من اشتباه نکنم پانزده، شانزده کتاب در این موارد داریم. هنوز براي همه شیعیان این موضوع محرز
نشده بود، چون شیعه در یک فضاي پراکنده زندگی میکرد و یکی از هنرهاي ائمه(ع) این بود که شیعیان را در متن جامعه نگه
داشتند برخلاف جریاناتی که با نظام خلافت درگیر بودند و عموما به حاشیه رانده شدند و به دورترین نقطهها رفتند مثل خوارج که
به سیستان رفتند یا قرامطه به بحرین و بقیه که به سمت مرزها رفتند. اما ائمه ما(ع) شیعه را در دل جامعه اسلامی نگه داشتند در عین
حال اینها در بلاد اسلامی پخش بودند و نمیتوانستند همه این باورها را بشنوند. اینکه گاهی بین اینها اصحاب ائمه(ع) اختلافاتی
دیده میشود ناشی از این قضیه است. لذا اعتقاد به رجعت خیلی جدي نبود و در آن موقع بیشتر به عنوان یک شاخص کیسانیه
شناخته میشده است تا شیعه امامی. به این دلیل، بعضی مستشرقان گمان کردهاند که شیعه این اعتقاد را از کیسانیه گرفته است. قبل
از اینکه به مستشرقان بپردازیم بفرمایید اساساً چرا کیسانیه زودتر از شیعه به طور جدي به این موضوع پرداختند؟ خاستگاه کیسانیه
شیعه است. شیعیان کوفه در شرایط شهادت امام حسین(ع) و رنجیدگی از وضع حاکم دور هم جمع میشوند که اینها یک طیف
بودند. بعضی از آنها به تعبیر طبري اهل غلو بودند که البته اینکه معناي غلو از دیدگاه او چیست بماند. او پنج نفر را نام میبرد که
رفتند و یک عده هم دور مختار را « سلیمان بن صرد خزاعی » اینها حتی به مسجد هم براي نماز نمیآمدند. بسیاري از شیعیان به
گرفتند. ظاهرا خود محمد بن حنفیه داعیهاي نداشته است. در این مقطع جریان کیسانیه شکل گرفت. در مجموع بیانات اهل بیت(ع)
هستم. تعبیرات دیگري هم علاوه بر دابّ[ « دابّ[ الارض » اشاره به واقعیت رجعت وجود داشته است. حضرت علی(ع) فرمودند که من
الارض آمده بود که نشان میداده که خبري هست. لذا اینها باور به رجعت را جديتر گرفتند. بخش عمده این جریان، شیعیان
دلسرد شده بودند. امام سجاد(ع) با مجموعه شیعیان ارتباط سازمانی نداشتند. پنهان در مدینه زندگی میکردند. آن حضرت(ع) در
استتار نرمافزاري و شخصیتی و نه شخصی زندگی میکردند. دعاهاي ایشان تعالیمی است که این جریان و نص را حفظ کند. اندك
افرادي را از عراقیها را پیدا میکردند که با مراقبت مطالب را به آنها منتقل کنند تا این نص را استمرار ببخشند. به نظر میآید علت
صفحه 14 از 56
اینکه کیسانیه به طور جدي معتقد به رجعت بودند ماجراي قیام بود. ویژگیهاي قیام هم چون به رجعت نزدیک است آن باور
برایشان بزرگتر نشان داده شد. نکته قابل توجه دیگر اینکه در حوزه مهدویت و امام مهدي(ع) بین شیعه و سنی اشتراکات زیادي
دیده میشود اما اهل سنت این موضوع را ظاهراً قبول ندارند. کیسانیه حداکثر تا اوایل قرن دوم وجود داشتهاند. بعد از شکست
مختار دیگر چندان مطرح نیستند. اینکه در روایات اهل سنت اصلًا تعبیر رجعت وجود ندارد از این بابت است که این یک دادة
درونمذهبی است و ما استدلال عقلی در این باره نداریم که باید رجعت اتفاق بیفتد. مبناي رجعت در شیعه روایاتی است که از
ائمه(ع) رسیده است. طبیعی است که آنها نباید اصلًا اعتقاد داشته باشند. به رغم تعداد زیاد روایات رجعت چرا موضوع رجعت،
کلی و اجمالی بیان شده است. آیا علتش سطح سواد مخاطب یا اولویت نداشتن موضوع و... بوده است؟ نمیدانیم. شاید خیلی از
روایات به دست ما نرسیده باشد. ما دربارة مجموعۀ آنچه که تحت عنوان روایات ائمه(ع) داریم، باید دو مطلب را در مدّ نظر داشته
باشیم: 1. بخشی از آنچه را که فرمودند به دست ما نرسیده است. اصحاب ائمه(ع) آنها را نوشتهاند و در شهرها پخش شدهاند. شما
من از سفر حج که » : جغرافیاي جهان اسلام قرن سوم را ملاحظه کنید. شیخ صدوق در آغاز کتاب من لایحضره الفقیه مینویسد
بازگشتم و آمدم خراسان، از خراسان به سمت شرق حرکت کردم و خراسان بزرگ را تا پایان آن یعنی فرغانه پیمودم. آنجا در
منزل یکی از سادات علوي در قصبه ایلاق وارد شدم. بحث است که ایلاق کجاست. بعضی آن را در افغانستان میدانند و بعضی در
تاشکند میدانند. یعنی تا آنجا شیعیان بودهاند که شیخ صدوق این کتاب را براي آنان نوشته است. چون شیخ صدوق فقیه بزرگ و
باعظمتی بوده این کتاب را که نوشته، آن کتاب به جاهاي دیگر هم آورده و پخش شده است. ولی خیلی از آثار اصحاب ائمه(ع)
به دست ما نرسیده است و در این میان ممکن است خیلی چیزها را گفته باشند که ما بیاطلاع باشیم. علاوه بر آن، در بعضی مقاطع
زمانی بعضی مطالب که در کتب اصحاب ائمه(ع) بوده، به علل مختلف از قبیل ضعف سند یا اضطراب متن یا مشابهت با مطالب
غالیان، از نظر علما و مشایخ قابل قبول نبوده و آن را حذف میکردند. ممکن است آنها تندروي کرده باشند یا براي مقابله با جریان
انحرافی غلو هر حدیثی را که شائبه جعل و وضع و تحریف در آن بود کنار میگذاشتند. 2. اساساً ائمه ما(ع) در فرصتی نه چندان
طبیعی و در فرصتهاي غیرطبیعی حرفشان را زدهاند. طبیعی است که خیلی مطالب را نگفته باشند. به همین سبب ما در بسیاري از
امور اجمال داریم. ما در فقهیات که روش زندگی دیندارانه است و از آن گزیري نیست اجمال داریم؛ چه رسد در بحثهاي
معرفتی که اجمال نیز میتواند اتفاق بیفتند. این یک بُعد اجمال است. جنبۀ دیگر اجمال ممکن است از این جهت باشد که مطلب
خیلی روشن و قابل فهم نیست و شاید تفصیل دادنش اصلًا ضرورت نداشته باشد، چون باید اتفاق بیفتد. اعتقاد یک فرد به رجعت
تأثیر اولیه در زندگی او ندارد جز اینکه آرزو کند به تعبیر زیارت جامعه که من هم جزو رجعتکنندگان باشم. این دعاي خوبی
است اما الان من باید چه کار کنم از این اعتقاد چیزي برنمیآید. لذا بعید نیست که تفصیلش ناشی از غیرقابل فهم بودن آن باشد.
بقیه روایات آخرالزمان مانند بحث اینکه در دنیا هرج و مرج میشود و تعبیراتی دارد که مثلًا چهل روز باران میبارد؛ اینها را هم
نمیفهمیم چون خیلی اجمال دارد. در ادامه سؤال اول لطفاً بفرمایید اساساً چه فلسفهاي براي وقوع رجعت بیان شده است؟ من از این
موضوع به پیام، نه فلسفه رجعت تعبیر میکنم. خداي حکیم انسان را آفریده که در این فضا آنگونه که خدا براي وي تشریع فرموده
است، او را بندگی کند. اما این انسان مختار دقیقاً بنا بر آن اراده تشریعی حرکت نکرده است؛ گناه و نافرمانی کرده و در نتیجه
ستمکاران بر دنیا حاکم شدهاند. اگر ما بر اساس آنچه گذشته است، بخواهیم به تاریخ نگاه کنیم ممکن است ذهنیتی منفی پیدا
کنیم بدین معنا که اساساً این عالم ظرفیت شکلگیري یک نظام سراسر انسانی را آنگونه که خدا انسان را آفریده و مشیت فرموده
است، ندارد. اصلًا ما بیخود دنبال عدالتیم. در این دنیا عدالت برقرار نمیشود؛ مجموعه آدمها کنار هم نمیتوانند با صلح و
سلامت زندگی کنند. به گمان من همه میتوانند بفهمند که این سیر جامعۀ بشري، شکل مطلوبی ندارد حتی گرایش غالب در دورة
ما اینست که نظریۀ لیبرالیسم بهترین نظریه است. طرفداران نظریه باز میگویند چقدر بد است که یک عده با ما مخالفند. چون هنوز
صفحه 15 از 56
آن نظام مطلوب شکل نگرفته است. در نظام کمونیستی هم نظام مطلوب را چیزي میدانستند که باید به آن رسید. دنیا را به شکل
مطلوب نمیدیدند. فرق ما بنابر اعتقاد اسلامی با بقیه در اینست که ما میگوییم این نظام در نهایت مطلوب میشود. یعنی پیام
مهمّ ظهور اینست که میخواهد بگوید که میشود. اگر از عمر هستی تنها یک روز مانده باشد این اتفاق باید بیفتد تا آدمها ببینند
در این عالم میشد به نحو دیگري زندگی کرد. و انسانها در پیوند با همدیگر دقیقاً آنگونه که مسائل واقعی اقتضا میکند
میتوانند با هم زندگی کنند. پیام اصلی ظهور در ارتباط با وقوع رجعت همین است. یعنی شما رجعت و ظهور را با هم یکی
میبینید؟ بله، چون رجعت واقعهاي بعد از ظهور است. روایات دربارة زمان وقوع رجعت دو دستهاند: 1. در دورة خود حضرت
حجّت(ع) رجعت اتفاق میافتد. 2. یک دوره بعد از حضرت(ع) است. یعنی بازگشت برخی ائمه(ع) است براي استمرار مأموریت
برپایی عدالت توسط حضرت ولی عصر(ع). این موضوع باز از مواضع اجمال است و به طور قاطع نمیتوان درباره آن سخن گفت.
در دورة رجعت دو اتفاق میافتد. در این مقطع فقط خوبها نمیآیند، بلکه بدها هم میآیند. براي اینکه در این دنیا سزاي
اعمالشان را بچشند یعنی انسانها ذلت اینها را ببینند. یعنی چیزي فراتر از قیامت و ظهور که در این عالم هم اتفاق میافتد. این یک
جریان و محاکمه تاریخی است. قرار است عاقر (قاتل) ناقۀ(شتر) حضرت صالح بیاید و هر کسی هر ظلمی کرده و مسیر بشریت را
منحرف کرد بیاید و آن وقت یک محاکمۀ تاریخی اتفاق بیافتد. اینها در روایات ما آمده و درست هم هست، ولی چیزي افزون بر
پیام اصلی ظهور است. چون در دورة ظهور فقط بدانِ زنده محاکمه میشوند نه بدان کلّ تاریخ. نسبت رجعت با بحث معاد
چیست؟ شباهت این دو در بازگشت و زنده شدن انسان است و از این جهت انتقاد و شبههاي که بعضی کردند که بنا بر نظامها و
مبادي فلسفی، روح که از بدن آزاد میشود بازگشت دوباره آن به بدن، نوعی بازگشت فعل به قوه است که ما در این مورد جواب
میدهیم این نظریه و این تفسیر در عالم طبیعت درست است، ولی در کل عالم قابل اثبات نیست. به دلیل اینکه معاد هم از همین
سنخ و بازگشت روح به جسم است. معلوم میشود آن قاعده، قاعدهاي است حداکثر براي فضاي طبیعی که ما میشناسیم و در
مواقعی قابل تبصره است. اشکال دیگري که در این زمینه مطرح میکنند تناسخ است. جواب ما به این شبهه نیز چنین است که این
همان بدن است که روح به آن برمیگردد در حالی که در تناسخ، روح به بدن دیگري وارد میشود. بنابراین تنها وجه اشتراك
رجعت با قیامت مسئلۀ احیاي مردگان است. البته این غیر از آن بخش پیام عدالت است که این مورد در زمان حضرت صاحب(ع)
نیز اتفاق میافتد. سه مقوله فوق همه در مسئلۀ محاکمه بدان به دست خوبان اشتراك دارند. چه کسانی رجعت می کنند؛ آیا
شاخص و معیاري دارد؟ به استناد روایات، قدر مسلم عدهاي از صلحا و عدهاي هم از فسّاق؛ صالحان درجۀ اوّل و فسّاق درجه اول.
این از نظر کلی است. البته باز هم نه همه صلحاي درجه اول. به طور خاص هم نام حضرت علی(ع) و حضرت امام حسین(ع) هم از
ائمه ذکر شده است. روایات دیگري که بقیه ائمه(ع) را مطرح میکنند علمآور نیست. بنابراین ما وقتی در دعاها و زیارتها آرزوي
بازگشت در دورة رجعت را میکنیم بدان معناست که خداوند ما را از آن صلحاي ویژه قرار دهد. رویکرد مستشرقان درباره این
موضوع چیست؟ ما در مطالعات ادیان، و مطالعات علمی و حتی تمدنی و نیز مذاهب معمولاً با مشترکاتی روبرو میشویم مثلا
آمریکا فلان رفتار تمدنی مشترك را با فلان کشور دارد، طبعاً این پرسش پیش میآید که چرا و مبناي این اشتراکات چیست؟
مبناي اشتراك را از خود مشترکات نمیتوان فهمید. مبناي اشتراکات یک فرضیه میخواهد؛ مثلًا فرض کنید در اینکه همه مردم
عالم عبادت میکنند ما اشتراك را میبینیم. مبناي اشتراك اینست که عبادت یک خواست فطري است. این فرضیه شاید قبول شود
و شاید نشود. درون همۀ ادیان، چه ادیان ابراهیمی و چه ادیان غیرابراهیمی اشتراکات فراوانی وجود دارد. پیش از این، نظریۀ اخذ و
اقتباس در بین مستشرقان خیلی قوي مطرح شده بود. البته اگر ما نپذیریم که یک دین معین منشأ خدایی دارد و آن را جریانی بدانیم
که با فرد معینی آغاز شده است، مثلًا محمدبن عبدالله(ص) جریانی راه انداخته است ممکن است آن نظریه را بپذیریم، یعنی دربارة
اشتراکات دینی که این فرد آورده با دین قبل از او، احتمال قوي وجود دارد که اینها را از آن دین اخذ کرده باشد. مستشرقان تا به
صفحه 16 از 56
امروز پاي این فرضیه خیلی جدي ایستادهاند تا جایی که الان فرضیات بدیلی هم دراین باره مطرح شده و گفتهاند هر چه که متأخر
است مشترکاتش از متقدم گرفته شده است. مثلاً اسلام مفاهیم برزخ، صور، کلمات راجع به قیامت را از زرتشتیان گرفته است.
حرف ما اینست که صرف اشتراك اثبات اقتباس نمیکند. بلکه باید دلیل تاریخی بیاوریم. خیلی جاها دلیل ندارند لذا مجبور
میشوند که اینها را کنار هم بچینند. مثلًا برخی آیات قرآن را میگویند اینها را پیامبر(ص) از مسیحیها الهام گرفته است. براي این
مدرکی درست میکنند که مثلاً پیامبر(ص) در دوازده سالگی به منطقۀ شام رفته است. به عبارت دیگر یعنی تمام این معابد و
و در ادامه « الله نور السموات والارض » کلیساها را دیده بوده و مفهوم مصباح و زُجاجه را یاد گرفته بوده؛ آمده اینجا و گفته است
مفاهیم مشکات در زجاجه و ... را کنار هم چیدهاند. ما در تاریخ علم براي اینکه ببینیم این نظریه را شخص مورد نظر ما احتمالًا از
چه کسی گرفته باید بررسی کنیم آیا این فرد سفر کرده یا نه، با اینها ارتباط داشته یا نه، دوستانش اینجا آمدهاند یا نه و هزار سؤال
دیگر از این جنس. مثلًا نظریۀ کپرنیک (خورشید مرکزي) مقدمهاش تشکیک بر نظام بطلمیوسی بود. مستندات زیادي پیدا کردهاند
که این تشکیک را مشاهیر منجمان اسلامی آغاز کردند. خواجه نصیر قهرمان این تشکیک بود. بعد از او کسانی کار کردهاند و
شواهدي آوردهاند که حتی در آن شهري که کپرنیک زندگی میکرده، نسخه فلان کتاب، در کتابخانهاش بوده باز هم هنوز قاطع
اعلام نمیکنند که کپرنیک نظریه اش را از مسلمانان اقتباس کرده است. یکی از این بحثها اینست که میگویند که شیعه رجعت
را از کیسانیه گرفته، ما میگوییم باید دلیل پیدا کنید. سید حِمْیِري که از کیسانیه برمیگردد حرف اولش اینست که من قائل به
رجعت و غلو بودم حالا شیعه شدم یعنی از اعتقادات غلط دست برداشتم. ما شواهدي مبنی بر اینکه بین اصحاب امام باقر و امام
صادق(ع) با کیسانیه پیوندها و رفت و آمدهایی وجود داشته باشد یا کتابهاشان را گرفته باشند، نداریم. ما باید بر پایه شواهد
موجود حرف بزنیم نه حدسیاتی که هیچ قابلیت اثبات ندارد. اما مبناي شیعه در رجعت، روایت امام صادق(ع) بوده است. حالا اگر
عدهاي بگویند، امام صادق(ع) این عقاید را از کیسانیه گرفته باید این را اثبات کنند. اما اینکه شیعه از آنها یاد گرفتند اصلًا قابل
اثبات نیست. مضاف بر اینکه درباره اصل جریان کیسانیه تأملات جدي وجود دارد و حتّی در دورههایی کلّ آن نیز انکار شده
است. در حالت کلی میتوان گفت اگر جریان کیسانیه وجود داشته به این بزرگی نبوده است. در هر صورت، حداکثر این است که
کیسانیه، به دلیل سوابق شیعی، با مفهوم رجعت آشنا بودهاند. بازهم از قبول زحمت و فرصتی که در اختیار ما گذاشتید سپاسگزاریم.
جستارهایی از تاریخ بهاییگري در ایران
دربارة جمعیت بهاییان ایران اطلاعات موجود سخت متناقض است. در اوایل سدة بیستم میلادي تعداد ایشان نزدیک به دههزار نفر
گزارش میشد. 1 بیست سال بعد، در حوالی سال 1307 ش. حسن نیکو، مبلّغ پیشین بهایی، این رقم را اغراقآمیز دانست و شمار
بابیها در سراسر جهان را، اعم از ازلی و بهایی، 5207 نفر اعلام نمود و نوشت 3960 نفر در ایران زندگی میکنند. به نوشتۀ دنیس
مک ایون، استاد دانشگاه نیوکاسل انگلیس، در دایر\المعارف ایرانیکا، بهاییگري در سالهاي 1928 1952 میلادي افزایش سریعی
جهاد ده » نداشت؛ ولی از سال 1952 گسترش آن شتاب گرفت و این امر به دلیل برنامهریزيها و سازماندهیهایی بود که با برنامه
شوقی افندي آغاز شد. 2 دایرة المعارف بریتانیکا ( 1998 ) اوج گسترش بهاییت را در دهۀ 1960 میلادي میداند که سبب شد « ساله
در اواخر سدة بیستم میلادي شمار نهادهاي بهایی به بیش از 150 مجمع روحانی ملی و نزدیک به بیستهزار مجمع روحانی محلی
برسد. 3 تحرك جدّي مبلغان بهایی و به تبع آن رشد بهاییت، در ایران از دوران سلطنت مظفرالدین شاه قاجار آغاز شد؛ در دوران
سلطنت احمد شاه قاجار و رضا شاه پهلوي، که بهاییان از نفوذ و حمایت فراوان در دستگاه دولتی برخوردار بودند، شدت یافت. با
این وجود، براساس اسناد میتوان اظهار داشت که افزایش جمعیت بهاییان ایران به طور عمده از دهۀ 1330 ش. آغاز شد. در
سالهاي 1326 1330 محفل ملی بهاییان ایران برنامۀ خود را براي گسترش بهاییت به مرحلۀ اجرا گذارد و شدّت تبلیغات و فعالیت
صفحه 17 از 56
ایشان از اردیبهشت / رمضان 1334 ش. اعتراض شدید آیتاللهالعظمی بروجردي 4 و سایر علما را برانگیخت. پس از ابراز
نارضایتیهاي شدید آیتالله بروجردي، حکومت پهلوي ناگزیر به محدود کردن فعالیت بهاییان شد. به دستور شاه، پزشک
مخصوص بهایی او، سرلشکر عبدالکریم ایادي، مدّت کوتاهی ایران را ترك کرد و در ایتالیا اقامت گزید 5 و در 16 اردیبهشت
مقامات نظامی (سرتیپ تیمور بختیار فرماندار نظامی تهران و سرلشکر نادر باتمانقلیچ رئیس ستاد ارتش) به تصرف و تخریب
حظیر\القدس، مرکز بهاییان تهران، یاري رسانیدند. بختیار این محل را مقرّ رکن دوم ستاد ارتش ساخت. دکتر مهدي حائري یزدي
علت مقابلۀ شدید آیتالله بروجردي با بهاییان را چنین ذکر میکند: در مسئلۀ بهاییها، تا آنجایی که ایشان تشخیص میداد، [این
بود] که بهاییها یک گروه ناراحتکننده و اخلالگر در ایران هستند. مسئله صرف اختلاف مذهبی نبود. اینطوري هم که معروف
بود، تا یک اندازهاي هم درست بود، [این بود] که این گروه یک نوع سر و سرّي با منابع خارجی دارند و بیشتر مجري منافع
خارجی هستند تا منافع ملی. در این طریق مرحوم آقاي بروجردي به هیچ وجه تردیدي از خودش نشان نمیداد که [از] آنچه گروه
بهاییها از دستش برمیآید [جلوگیري کند] از اذیتها و کارهاي موذیانهاي که بهاییها دارند و دربارة مسلمانها دریغ نمیکنند.
یعنی به طور مخفیانه افراد خودشان را وارد مقامات اداري میکنند و مقامات را اشغال میکنند. بعد هم، مسلمانها را ناراحت
میکنند، میزنند، از بین میبرند. از این کارها خیلی زیاد میکردند، حالا بگذرید از اینکه الآن صورت حق به جانبی به خودشان
میگیرند. کاري ندارم به وضع فعلی؛ ولی آن زمان این شکل بود. واقعاً هرکجا که دستشان میرسید، به هر وسیله بود، هر مقامی
بود اشغال میکردند و سعی میکردند دیگران را از بین ببرند یا وارد مجمع خودشان بکنند و کارهایی که آنها میخواهند، انجام
بدهند... ولی ایشان [آیتالله بروجردي] از این جریان و از این ماجرا آگاه بود و به هر وسیلهاي بود جلوگیري میکرد. 6 حسین
بهاییان و دستیابی « تصرف آرشیو » خطیبی، که فردي مطلع بود، 7 هدف از همکاري شاه و ارتش با علما را تلاش آمریکاییها براي
به اسامی ایشان اعلام نمود. 8 تاریخ ارائۀ آخرین آمار بهاییان به آوریل 1985 برمیگردد؛ در این تاریخ مرکز سازمان جهانی بهاییان
(حیفا، اسرائیل) شمار اعضاي خود را در سراسر جهان چهارمیلیون و 739 هزار نفر اعلام کرد. از این تعداد، 59 درصد در قاره آسیا،
6 درصد در استرالیا و نیم درصد در اروپا ساکن بودند. در این آمار تعداد بهاییان / 20 درصد در آفریقا، 18 درصد در آمریکا، 1
000 نفر از بهاییان در قارة آسیا زندگی میکنند. 9 براي ارزیابی این /807/ ساکن در ایران اعلام نشده است، معهذا، ادعا شده که 2
رقم و سنجش میزان صحّت و سقم آن ابزاري در دست نیست. ولی این تصور وجود دارد که مرکز بهاییت همواره دربارة شمار
پیروان خود اغراق کرده است. دنیس مکایون مینویسد: منابع بهایی ادعا میکنند که پس از انقلاب اسلامی در ایران نزدیک به
بیستهزار نفر بهایی به قتل رسیدند، او این رقم را بسیار اغراقآمیز میداند و مدعی است که طیّ هفت ساله اوّل حکومت جمهوري
اسلامی در ایران نزدیک به 200 نفر بهایی اعدام شدند و در طیّ دوران پس از انقلاب جمعاً 300 تا 400 بهایی در جریانهاي
مختلف به قتل رسیدند. 10 بهاییانی که پس از پیروزي انقلاب اسلامی اعدام یا از ایران خارج شدند عموماً به مشهورترین و
ثروتمندترین خانوادههاي بهایی تعلق داشتند و به دلیل تصدي مناصب عالی دولتی یا دستیابی به ثروتهاي عظیم از طریق پیوند با
حکومت پهلوي مورد تعقیب قرار گرفتند. افرادي مانند امیرعباس هویدا، حبیب ثابت، هژبر یزدانی، عبدالکریم ایادي، هوشنگ
انصاري، غلامرضا ازهاري و غیره، به عنوان شاخصترین چهرههاي فرقۀ بهایی در ایران، تمامی بهاییان ایران نبودند و اعدام یا فرار
ایشان از کشور به معنی پایان حیات بهاییت در ایران نبود. کانونهاي استعماري و پیدایش بابیگري برخلاف نظر مورّخانی چون
احمد کسروي و فریدون آدمیت، که بابیگري اوّلیه را جنبشی خودجوش و ناوابسته به قدرتهاي استعماري میدانند، 11 پژوهش
من بر پیوندهاي اوّلیه علی محمد باب و پیروان او با کانونهاي معینی، که شبکهاي از خاندانهاي قدرتمند و ثروتمند یهودي در
زمره شرکاي اصلی آن بودند، تأکید دارد. این تصویر، بابیگري را از اساس و از بدو پیدایش، فرقهاي مشابه با دونمههاي ترکیه و
فرانکیستهاي اروپاي شرقی جلوهگر میسازد. 12 ارائه تمامی مستندات خود را دربارة پیوند بابیگري اوّلیه با کانون فوق به فرصتی
صفحه 18 از 56
دیگر موکول میکنم و در اینجا تنها دو نکته را مورد تأکید قرار میدهم: اوّل، حضور پنج ساله علی محمد باب در تجارتخانۀ
داییاش در بوشهر و ارتباط او با کمپانیهاي یهودي و انگلیسی مستقر در این بندر و کارگزاران ایشان. اندکی پس از این اقامت
پنج ساله بود که باب در سال 1822 م. دعوي خود را اعلام کرد و با حمایت کانونهاي متنفّذ و مرموزي به سرعت شهرت یافت.
دوران اقامت باب در بوشهر مقارن است با سالهاي اوّلیۀ فعالیت کمپانی ساسون (متعلق به سران یهودیان بغداد) در بوشهر و بمبئی.
بدل شدند و در زمرة دوستان خاندان سلطنتی بریتانیا جاي گرفتند. 13 خاندان « امپراتوران تجاري شرق » ساسونها در دهههاي بعد به
ساسون بنیانگذاران تجارت تریاك ایران بودند و با تأسیس بانک شاهی انگلیس و ایران نقش بسیار مهمی در تحولّات تاریخ
معاصر ایران ایفا نمودند. 14 دوم، ارتباط نزدیک مانکجیهاتریا، رئیس شبکه اطلاعاتی حکومت هند بریتانیا در ایران در سالهاي
1854 1890 ، با سران بابی و از جمله با شخص میرزا حسینعلی نوري (بهاء). 15 نقش شبکۀ زرسالاران یهودي و شرکا و کارگزاران
ایشان در گسترش بابیگري و بهاییگري را از دو طریق میتوان پیگیري کرد: اوّل، حرکتهاي سنجیده و برنامهریزي شدة برخی از
دولتمردان قجر، به ویژه منوچهرخان معتمدالدوله گرجی حاکم اصفهان، 16 که به گسترش بابیگري انجامید؛ دوم، گرویدن وسیع
یهودیان به بهاییگري که سبب افزایش کمّی و کیفی این فرقه و گسترش جدّي آن در ایران شد. دربارة مانکجی هاتریا و پیوندهاي
. او با بابیگري و بهاییگري اوّلیه در فرصتی دیگر سخن خواهم گفت. عبدالله شهبازي ماهنامه موعود شماره 91 پینوشتها: 1
گزارش حزبالوطن مصر در نشریۀ اللواء. بنگرید به: حسن نیکو، فلسفۀ نیکو در پیدایش راهزنان و بدکیشان، بیجا [تهران]، بینا،
Encyclopaedia Iranica. London and New York, Routledge & .2 . بیتا [حوالی 1310 ش،]. ج 2، ص 214
براي آشنایی با نمونهاي از .Kegan Pall. Vol.1, 1985, p449. 3. “Bahai faith”, Britannica CD 1998. 4
در: «( نامه مورخ 6 تیر 1324 آیتالله بروجردي به فضلالله زاهدي (نخستوزیر » : اعتراضهاي آیتالله العظمی بروجردي بنگرید به
سید محمدحسین منظورالاجداد. مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست: اسناد و گزارشهایی از آیات عظام نائینی، اصفهانی، قمی،
5. ظهور و سقوط سلطنت پهلوي: خاطرات ارتشبد سابق حسین . حائري و بروجردي. تهران، شیرازه، 1379 . صص 498 499
6. خاطرات دکتر مهدي حائري یزدي، به کوشش حبیب . فردوست. تهران، مؤسسۀ مطالعات و پژوهشهاي سیاسی، 1370 . ص 203
7. حسین خطیبی، که از جنجالیترین اقدامات او قتل سرتیپ افشار طوس رئیس . لاجوردي، تهران، نشر کتاب نادر، 1381 . ص 45
شهربانی دولت دکتر مصدق است، در سالهاي قبل از کودتاي 28 مرداد 1332 رهبري یک شبکه مخفی از نظامیان را بر عهده
داشت و با شخص شاه مرتبط بود. پس از کودتا، بسیاري از عزل و نصبهاي مقامات نظامی، از جمله انتصاب باتمانقلیچ، پس از
مجموعه اسناد خصوصی دکتر مظفر :« 30 حسین خطیبی به دکتر مظفر بقایی /2/ نامه مورخ 1334 » . رایزنی با خطیبی انجام گرفت. 8
بقایی کرمانی، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سیاسی. خطیبی در این نامه به دو جریان متفاوت اشاره میکند. جریان اول مردم و
علما هستند که، در واقع، خواستار ریشهکن کردن بهاییان میباشند و جریان دوم آمریکاییها و شاه که پس از اشغال حظیرهالقدس
مخصوصاً چیزي که سر رشته را ردراز میکند اصرار آیتالله » : خواستار پایان دادن به موج ضدّ بهایی هستند. او مینویسد
بروجردي، براي شدت عمل دولت نسبت به افراد بهایی است؛ از طرف اعلیحضرت، رئیس شهربانی و یک [یکی] دو نفر در عرض
هفته اخیر چند بار آیتالله را ملاقات کرده ولی از این ملاقاتها نتیجه نگرفتهاند. طبق یک اطّلاع خصوصی، اساساً از ایام عید به
این طرف، آیتالله از اعلیحضرت گلهمند شده است و تاکنون با همه اقداماتی که صورت گرفته است از ایشان رفع گله نشده
کسروي (بهاییگري، تهران، کتابفروشی پایدار، .Iranica, ibid, pp. 449-450. 10. ibid, pp. 463-464. 11 .9 «. است
بیتا. صص 121 122 ) و آدمیت (امیرکبیر و ایران). تهران، خوارزمی، چاپ پنجم، 1355 ، صص 443 444 )، که هر دو نسبت به
بهاییگري سخت بدبیناند، بابیگري را به عنوان یک جنبش اجتماعی اصلاحی دینی و انقلابی معرفی میکنند و نفوذ استعمار
در این فرقه را از زمان انشعاب بابیگري به دو فرقه ازلی و بهایی میدانند. این نظر تقریباً در تاریخنگاري معاصر ایران رسمیت یافته
صفحه 19 از 56
و مورخان مارکسیست ایرانی و خارجی از جمله احسان طبري (برخی بررسیها دربارة جهانبینیها و جنبشهاي اجتماعی در ایران،
تهران، انتشارات حزب توده ایران، 1358 ) و میخائیل ایوانف (جنبش بابیه در ایران، مسکو، 1939 ). نیز چنین نظري ابراز داشتهاند.
12 . دربارة دو نمههاي عثمانی و فرانکیستهاي لهستانی و اروپاي شرقی، که اوّلی در اواخر قرن هفدهم و دومی اواخر قرن هجدهم
میلادي پدید شدند، مراجعه شود به: عبدالله شهبازي، زرسالاران یهودي و پارسی، استعمار بریتانیا و ایران. تهران، مؤسسه مطالعات و
13 . بنگرید به: تحقیق آنتونی الفري دربارة رابطه ادوارد هفتم، پادشاه بریتانیا و . پژوهشهاي سیاسی، 1377 . ج 2، صص 331 357
Anthony Allfrey. Edwand VII and his Jewish) . زرسالاران یهودي با عنوان: ادوارد هفتم و دربار یهودي او
ساسونها، سپهسالار و تریاك » [، بنگرید به: [عبدالله شهبازي .Court. London. Wcidenfeld & Nicolson. 1991.) 14
مطالعات سیاسی، کتاب اول، پاییز 1370 ، صص 125 139 ؛ عبدالله شهبازي. نظریۀ توطئه، صعود سلطنت پهلوي و ،« ایران
15 . مانکجی هاتریا بنیادگذار . تاریخنگاري جدید در ایران تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سیاسی، 1377 . صص 96 100
واقعی اولین سازمان فراماسونري ایران (فراموشخانه) است که به دلیل فقدان تحقیقات بنیادین در این زمینه تأسیس آن به غلط به
میرزا ملکم خان نسبت داده شده است. 16 . منوچهرخان معتمدالدوله مورد احترام فراوان بابیان و بهائیان هر ساله در 28 شعبان ب
هزیارت قبر او در قم میروند. او ظاهراً نیاي ارتشبد بهرام آریانا است.
رویکرد استراتژیک به اخبار آخرالزمان-قسمت سوم
میدانیم، سفیانیها, حسنیها, نفس زکیهها و … متعددي در دوران معاصر معصومین بودهاند این موجب پیدایش این سؤال شده
است که آیا اینان از اخبار آخرالزمان سوء استفاده کرده, خود را چنین نامیدهاند، یا اخبار همینها را منظور داشتهاند! پس آیا موعد
این نشانهها به سرآمده، یا تفصیلی در کار است؟ اشاره: تاکنون گفتیم که روایات آخرالزمان به دو گونۀ نشانهگذار و استراتژیک
قابل دستهبندي هستند و نگرش استراتژیک به این اخبار، پیشنیازهاي فکري، فرهنگی و... ویژهاي را میطلبد: اول، جمع بین اعتقاد
به تقدیر علمی و عینی خداوند با زمینهسازي و دوم، درك فلسفۀ تاریخی از ظهور. نویسنده در این قسمت، به بیان سومین پیشنیاز
و نیز، نیازهاي متدلوژیک این نگرش میپردازد. ترویج معناي استراتژیک انتظار در مقابل انتظار فردي در فرهنگ شیعی ما واژگانی
وجود دارد که این گفتمان را پدید آورده و جهت میدهد. از جمله مشهورترین آنها واژة انتظار است. به راستی انتظار چیست؟ در
این باره گفته و نوشته بسیار است اما به نظر میآید حق آن هنوز ادا نشده و آن را بیشتر به امید، رجا، آرزو و ... برگردان کردهاند.
حتی در تقریرهایی انتظار ظهور به تمناي حضور فرو کاسته شده است. البته دیدن جمال دلآراي حضرت صاحب (ع) آرزوي هر
عاشق و مشتاقی است اما آرزوي این دیدار در خواب یا بیداري با انتظار ظهور او همسنگ نیست و مرزبانان فرهنگی باید به شدت
مراقب باشند که، اولی جاي دومی ننشیند؛ چه رسد به اینکه حسرت ملاقات از انتظار ظهور بچربد و پتانسیل بالاي انگیزه و میل
محبان در راه انتظار ظهور آزاد نگشته نتایج عظیم خود را به بار ننهد! غیر از این تولیداتی که بر اساس ترجمان انتظار ظهور به رجا و
آرزوي و امید ساخته و پرداخته شده و در لایههاي فرهنگی جامعه نفوذ کرده (یعنی عمدة تولیدات مهدویت) هم کمبودهاي
بسیاري دارد که موجب فعالیت لازم و زمینهسازي ظهور نشده است. در این ترجمان از انتظار، همیشه کار براي ظهور و زمینهسازي
را باید به آن سنجاق کرد و هرگز از بطن آن نمیجوشد. در حالی که در انتظار با ترجمان درست، جدّ و جهد جزو ذات آن بوده و
از عوارض تحمیل شده به آن نیست.امام صادق(ع) در روایات، جدّیت و انتظار را عطف به هم نموده، در واقع انتظار را به معناي
جدیتی خاص در عصر غیبت معرفی فرمود: براي ما دولتی است که هر زمان خداوند بخواهد آن را محقق میسازد... آنگاه فرمود:
هر کس دوست میدارد از یاران قائم(ع) باشد باید منتظر باشد و در این حال به پرهیزگاري و اخلاق نیکو رفتار نماید، در حالی که
منتظر است. پس چنانچه بمیرد و پس از مردنش قائم به پا خیزد پاداش او همچون پاداش کسی خواهد بود که آن حضرت را درك
صفحه 20 از 56
کرده است. پس کوشش کنید و در انتظار بمانید. گوارا باد بر شما اي گروه مشمول رحمت خداوند. 1 انتظار به مثابۀ یک کل انتظار
نه امید است نه آرزو و نه اجتهاد و تلاش بلکه همه آنهاست؛ با میزان و نسبتی خاص. از همین رو به کرات افضل عبادات امت
معرفی شده است. یک منتظر با خود خوف، رجا، امید، تلاش و دهها چیز دیگر را به نسبتهاي معین دارد و از این رو نگاهداري
ملکات اخلاقی و رفتاري است نه در « در طول » همۀ این فضایل در دورانی پر فتنه ریاضتی بسیار سخت است. در این ترجمان انتظار
لازم « افضل الاعمال اهمزها؛ برترین اعمال دشواترین آنهاست » عرض آنها لذا افضلیت آن موجّه میگردد و الا تخلف از قاعده
میآید. اگر انتظار در حدّ امید و رجا فرو کاسته شود کجا از جهاد، صبر و ... سختتر و با فضیلتتر باشد؟ چنانچه انتظار یک کلّ
شناخته شد، لاجرم استراتژیک خواهد شد. چون تا ندانیم منتظر چه هستیم انتظار در ما شکل نمیگیرد. براي روشن شدن این معنا به
در هر دو .« حکم دادگاه خویش » باشد و یکی منتظر « مهمانی محبوب » مثال ذیل توجه نمایند: دو نفر را تصور کنید که یکی منتظر
نفر میزانی از خوف، رجا، فعالیت و ... وجود دارد اما با هندسۀ متفاوت. لذا سیماي انتظار آن متفاوت است. در نفر اول درصد امید
چندین برابر درصد خوف است (ولو احتمال حادثۀ دیدن محبوبش وجود دارد) او بسیار فعال است؛ روزش از ساعتهاي ابتدایی
صبح شروع شده، کارها را با دقت بیشتر انجام میدهد حتی اعاده و تکرار دارد (مثلًا چند بار غبارگیري میکند) اما در نفر دوم،
درصد خوف بسیار بالاتر از امید است (ولو احتمال تبرئه شدن هم میدهد) او منفعل است. کار یومیهاش را هم انجام نمیدهد و
دستش به کار نمیرود. سرد و بینشاط است (برعکس اولی). میبینید متعلق انتظار کاملًا در انتظار فرد تأثیر مینهد. قرآن به کفّار
هر « انتظروا فإنّی معکم من المنتظرین؛ 2 پس انتظار کشید که من نیز همراه شما از انتظار کشندگانم » : از زبان پیامبر مؤمنان میگوید
دو منتظر باشند هم مؤمن هم کافر. اما تلقّی و رویکرد هر دسته از قیامت انتظار آنها را شکلی خاص میدهد. مؤمنان غیر از باور، آن
را نزدیک میبینند و با شناخت خاص از صفات جمال و جلال الهی به نوعی خاص خود را مهیا کرده، با امور آخرتی مواجهه
مینمایند. اما کافران یا آن را باور ندارند یا مظنون و دور دست میپندارند. پس آن را جدي نگرفته، سیماي انتظار در آنها نوع
دیگري است. انتظار انعکاس فرداست در ظرف امروز، آنقدر که ظرفیتش را دارد. انتظار همهاش آمادگی است؛ آمادگی براي
مواجهه با فرداي شناخته شده. لذا منتظر آن قدر متأثر از منتظَر است که تو گویی بوم نقاشی آن و آینۀ انعکاس آن است. اگر این
انتظار از فرج و ظهور شایع شود، شناخت مختصات ظهور نقش جدي در شکلگیري و ریختیابی انتظار این پر فضیلتترین
عبادت غیبت پیدا میکند. از واضحترین مشخصۀ ظهور مثال بیاوریم: عدل و ظلم.اگر باور کنیم بن بست نهایی زندگی بشر بن
بست ظلم است نه حملۀ فضاییها یا هجوم شهاب سنگها و ... آن گونه که کمپانیهاي هالیوود تصویر میکنند این باور نوعی
خاص از انتظار در ما شکل میدهد و نسبت به مصادیق عدل و ظلم در عرصه فردي، اجتماعی و بینالمللی رویکرد تازهاي مییابیم.
کاري نمیکنیم که خودمان یا عمل متصل یا منفصلمان جزئی از بنبست آخرالزمان باشد یا به علت درك غلط از بنبست یا عدم
درك مصادیق آن به شعب و مراتب بنبست نهایی پیوسته و دلبسته باشیم و بخشی از سنگرهاي ضدّیت با منجی عالم در انگیزه و
انگیزش ما خانه داشته باشد. آمادگی عمومی براي جهان پر از ظلم مبهمتر از آمادگی براي بازگشت عصر یخ بندان یا گودزیلاها و
... نیست گرچه غریبتر است.یک توجه ضروري فرهنگی در اینجا لازم است. نقش فیلمهاي علمی تخیلیاي که ساخت فرداهاي
موهوم و غیر واقعی را در دستور خود دارند، در جهت دادن به ذهنیت جوامع، حتی جهت دهی به تحقیقات، اختراعات و تخصیص
بودجهها و ... را چقدر میدانید؟ قبل از صرف هزینه دربارة تحقیقات زندگی در مریخ و ساخت تکنولوژي لازم براي آن یا اخذ
استراتژي مناسب علیه مسلمانان و آمادگی براي جنگ تمدنها یا هر فرداي دیگر باید ذهنیّت عمومی جامعه فراهم شود و این کا را
رسانهها انجام میدهند. وقتی این فرداها با تولیدات متکثر به همۀ لایههاي ذهن و عمل مخاطبان نفوذ کرد، در جامعه انتظاري خاص
شکل میگیرد یعنی براي آن مواجهه باور شده، گارد لازم بسته میشود، نیروهاي انسانی آرایش لازم را میگیرند که چند درصد
صرف کدام رشته علمی و عملی شود؟ سیاستمداران طرح و لایحۀ مناسب را آماده میکنند و دهها اتفاق دیگر.اما اي عجب که
صفحه 21 از 56
رسانهها و مراکز فرهنگی ما نیز پا جاي آنها نهاده و کاملًا مصرفکنندة همان تولیداتند. دربارة آماده کردن ذهنیت شیعیان براي
فرداي ظهور و در نتیجه شکلگیري انتظار مناسب براي مواجهه با آن فرداي مقدس، کاري در خور انجام نمیگیرد. واقعیت این
است که از آنچه دربارة مفهوم انتظار و نحوة شکلگیري آن گفتیم، این نتیجه گرفته میشود که با ارائۀ تصویري روشن از فرداي
پیشرو خود درصد بالایی از این راه طی میشود و لااقل در آحاد جامعه، انتظار ریخت مناسب خود را میگیرد. براي نمونه اگر
این خبر را قبول کردیم که فتنۀ دجّال بیشتر زنان و جوانان را مفتون میکند، پرسشهایی طرح میشود: شعاع این فتنه تا کجاست؟
آیا تمام جهان یا مناطقی از ایران؟ سنخ این فتنه چیست؟ و در چه حوزهاي میباشد؟ و ... پاسخ به این پرسشها در روایات یافته
میشود که جمعبندي آن نماي روشن از این فتنه میدهد آیا با یافتن این نماي روشن، زنان و جوانان شیعه و منتظري که در آرزوي
لقاي صاحب خویشاند خود را متناسب با آن تجهیز نمیکنند؟ و آیا چنین آمادگیاي چنان که گذشت از بار فتنۀ او نمیکاهد
و مراحل ظهور تا پر شدن زمین از عدل را تسریع نمیدهد؟ این مثالی کوچک دربارة ریخت دادن انتظار در آحاد شیعیان بود. اما
بحث از اینکه فردا چه انتظار و استراتژياي را براي حاکمیتها پدید میآورد، پس از بررسی متد کشف استراتژيها پیگیري
میکنیم. نیازهاي متدولوژیک و استنباطی نگاه استراتژیک به آخرالزمان و خلق استراتژيهاي کارآمد پیرامون ظهور غیر از بستر
فرهنگی نیازهاي استنباطی و متدولوژیک هم دارد که در چند مرحله به توضیح آنها میپردازیم. 1. تنظیم چارچوب کلامی
تفسیري در مقام گردآوري: گام اول، گردآوري روایات آخرالزمان است. ولی کدام روایات مربوط به آخرالزمانند؟ نشانه و
جمع شده مربوط به آخرالزمان است؟ آیا همۀ روایات و محکمات « الملاحم و الفتن » علامت آنها چیست؟ آیا هر چه در ابواب
قرآنی دراین باره جمعآوري شده یا برخی چون نشانه هاي مشهور مثل سفیانی و دجّال نداشتهاند دور ماندهاند؟این سؤالات ما را وا
میدارد تا به تور صیدمان در مقام گردآوري نظر نماییم. اصول و معیارهایی وجود دارد که بمثابۀ چارچوب مقام گردآوري است و
پهنه و گسترة اخبار آخرالزمان را معین مینماید.در مقام گردآوري علائم آخرالزمان اختلاف و تفاوتی مشهور بین مصنّفان وجود
دارد: شیخ مفید 45 نشانه، نعمانی 86 روایت، شیخ طوسی 59 روایت، شیخ صدوق در کمال الدین 29 روایت، سید محسن امین
در اعیان الشیعه 70 نشانه و نویسندة کتاب دویست و پنجاه علامت تا ظهور مهدي(ع) 250 علامت برشمرده است. بیتردید این
اختلاف از جمله به مبناي گردآوري بر میگردد. مبانیاي تفسیري کلامی که به برخی از مهمترین آنها اشاره میرود. الف نسبت
و … واژگانی « آخرالزمان » ,« اشراط الساعه؛ علائم قیامت » ,« ظهور » ,« فرج » ,« دولت ما » ,« امرما » واژگان محوري با هم: واژگانی مثل
محوري در این بحثاند که باید منطقه پوشش آنها و نسبت همپوشانی آنها با ظهور حضرت حجت(ع) شناخته شود. آیا هر کجا در
با ظهور «] اشراط الساع » براي دولت یا فرج معین و علائمی ذکر شده، منظور ظهور حضرت حجت(ع) است؟ آیا « زمانی » ، روایات
امام(ع) یکی است؟ آخرالزمان کدام برهه از تاریخ است آیا با اواخر دوران غیبت تا ظهور همپوشانی دارد؟ پاسخ مثبت یامنفی به
این گونه پرسشها دامنه گردآوري ما را بسیار تحت تأثیر خود میبرد. نمونهاي از بحث همپوشانی یا عدم همپوشانی فرج با ظهور
را در قسمت قبل، خواندید؛ بحثی کلامی تفسیري که تأثیري تمام در گردآوري روایات آخرالزمان و ظهور دارد. برخی
را به نشانههاي «] اشراط الساع » به ظهور حضرت تأویل شده و روایات «] الساع » نویسندگان تصریح کردهاند. 3 که در برخی روایات
ظهور تفسیر کردیم اما برخی دیگر کاملًا با آن مخالفند و این علائم را مخصوص قیامت میدانند. 4 ب نشانههاي تاریخی و علائم
زمانمند! بر اساس گزارشات تاریخی میدانیم، سفیانیها, حسنیها, نفس زکیهها 5 و … متعددي در دوران معاصر معصومین
بودهاند این موجب پیدایش این سؤال شده است که آیا اینان از اخبار آخرالزمان سوء استفاده کرده, خود را چنین نامیدهاند، یا اخبار
همینها را منظور داشتهاند! پس آیا موعد این نشانهها به سرآمده، یا تفصیلی در کار است؟!دهها سؤال ریز دیگر ذیل این فروض
مطرح میشود که در مجموع نحوة پاسخ به آنها تأثیر شایان توجهی بر دامنۀ گردآوري اخبار مربوط به آستانۀ ظهور مینهد. اگر به
هر تحلیل، قسمی از اخبار را مربوط به وقایع تاریخی گذشته بدانیم دیگر آنها اخبار غیبی آینده نیستند و در کشف مختصّات ظهور
صفحه 22 از 56
و مانند آن « خروج سفیانی » یا « رایات سود؛ پرچمهاي سیاه » نقشی ندارند و به کار نمیآیند.به بیان دیگر باید پرسید آیا هر جا سخن
است، نشانۀ ظهور قائم است؟ اگر پاسخ مثبت باشد دامنه گردآوري روایات آخرالزمان زیاد میشود و البته تعارض و
ناسازگاريهایی هم رخ مینمایاند که حلّ آنها آسان نیست. براي نمونه دربارة خروج خراسانی و پرچمهاي آمده از خراسان, در
روایاتی ذمّ شده و در روایاتی مدح! 6 در روایاتی موجب سقوط بنیعباس معرفی میشود و در روایاتی به عکس! 7 یا دربارة
پرچمهاي سیاه، سه دسته روایت وجود دارد: الف) روایاتی که هیچ اشارهاي به قائم نداشته و مطلق است.ب) روایاتی که نام
بنیعباس و بنیامیه را با خود دارد.ج) روایاتی که از فرج یا امام مهدي(ع) در آن خبر داده شده است. 8اگر هر سه را جمع کرده
مکمل هم بگیریم و نشانۀ ظهور تلقی کنیم پهنۀ وسیعتري رخ میدهد و البته باز تعارضاتی رخ مینمایاند. در یک روایت
10 پرسش دیگر اینکه آیا «! هیچ کاري نکنید » : 9 اما در دیگري میفرماید .« ولو روي برف باشد خود را به آنها برسانید » : میفرماید
یکی هستند یا دوتا؟ پاسخ به مثل این پرسشها نیز در دسته بندي روایات تأثیر عمده دارد. ج « و پرچمهاي خراسان « پرچمهاي سیاه »
جداسازي نشانههاي منسوخ شده: در بین آنچه از دو فیلتر قبلی گذشته و آخرالزمانی ماندهاند، احتمال دیگري پیش میآید و آن
در امر ظهور نیز، مثل هر تقدیر الهی دیگر قابل رخ دادن است اما اثباتاً هم اخباري در دست است که این « بداء » اینکه ثبوتاً معتقدیم
سال « بداءها را نشان داده است (مثل روایات گذشته دربارة سال 70 ، سال 140 و) … حال پرسش اساسی این است که، وقتی قرار
140 بوده است ائمه هدي(ع) نشانههایی براي آن ذکر کردهاند حال که به تأخیر افتاده است تکلیف این نشانهها چیست؟! 11 آیا آنها
هم منتقل شدهاند یا آن نشانهها رخ دادهاند اما اتفاق فرج یا ظهور با آنها رخ نداده و از این رو از اول تاریخ نبودهاند و نشانۀ ظهور
بودهاند لکن الان دیگر تاریخیاند و زمانشان سپري شده است؟آیا میتوان ادعا کرد نشانههایی که از امامان قبل از بداء در دستمان
است و در اخبار امامان بعدي تکرار نشدهاند، توسط بداء منسوخ شده و نشانههایی که تکرار شدهاند باقی هستند؟!براي نمونه،
دربارة برخی نشانهها تا امام کاظم(ع) روایت در دست است اما از امام هفتم به بعد، ذکر نشده است اما برخی نشانهها مثل اخبار
سفیانی تا امام دوازدهم تکرار شدهاند. مقابل این ادعا این است که تکرار وجه انحصاري براي ماندگاري یا منسوخ شدن نشانه
نیست زیرا همۀ اخبار اهل بیت(ع) به ما نرسیده است و این احتمال هست که تکرار نشانهها در کلام امامان بعد به دست ما نرسیده
باشد. از این رو اگر علامت در کلام امامان آخر تکرار شده که مسلم است همچنان برقرار است اما غیر از این سیاق پیش از بداء نیز
درخور توجه است. از سیاق اخبار گاهی نوعی ملازمت بین ظهور و علامت فهمیده میشود و گاهی فقط نوعی مقارنت. ملازمت را
فهمید. اگر چنین سیاقی در روایت باشد، ولو « نشانههاي حتمی ظهور » یعنی … ،« ظهور اتفاق نمیافتد مگر » : میتوان از تعابیري مثل
در کلام امامان بعد تکرار هم نشده باشد همچنان باقی است و منسوخ نشده است. همچنین اگر نشانهاي رخ داده، ولی انطباق
اجمالی دارد و شاهدي بر تکرار این علامت براي ظهور وجود دارد، باز هم منسوخ نشده است و تنها در صورتی که نشانه رخ داده
و هیچ شاهدي هم بر تکرار نیست آن علامت منسوخ شده است. براي نمونه روایات پرچمهاي سیاه پس از امام صادق(ع) نقل نشده
است یعنی از سال 140 که بداء در ظهور بوده به بعد تکرار نشده است و از سویی مظان انطباق با پرچم عباسیان (که آنها را
مسودّه و سیاهجامگان مینامیدند) که حدود سال 130 ق. رخ داد هم دارد. اما به رغم عدم تکرار و شباهت با خروج عباسیان باز
نمیتوان گفت روایات پرچمهاي سیاه براي ظهور قائم(ع) علامت نیستند و منسوخ شدهاند، چون روایاتی در دست است که از دو
پرچم سیاه در تاریخ خبر میدهد: مثلاً رسول الله(ص) فرمود: پرچمهاي سیاه بنیعباس از مشرق بیرون میآید و پس از مدتی
بیرقهاي سیاه کوچکی از مشرق آشکار میشود که با مردمی از فرزندان ابوسفیان و یارانش میجنگند و از مهدي پیروي
میکنند. 12 همچنین روایتی دیگر بدین مضمون که، دو پرچم سیاه از خراسان هست: یکی براي بنیعباس و یکی صاحبان آن
است که قیام او تا واگذاري حکومت به « شعیب بن صالح » پرچمها کلاه سیاه و لباس سفید بر تن دارند و جلودارشان مردي به نام
مهدي 72 ماه است. 13 اگر این دو روایت را معتبر بدانیم، به رغم اتفاق افتادن پرچمهاي سیاه قبل از سال 140 ق. هم نمیتوان
صفحه 23 از 56
2. سورة . حکم به منسوخ بودن آنها کرد. ماهنامه موعود شماره 91 محسن قنبریان پینوشتها: 1. الغیبه نعمانی، ص 200 ، ح 16
4. تحلیل تاریخی نشانههاي ظهور، مصطفی . 3. چشم اندازي به حکومت مهدي، نجم الدین طبسی، ص 29 . یونس ( 10 )، آیۀ 102
5 سفیانی، 12 ، حسنی و چند نفس زکیه تاریخی ادعا شده است. ر.ك: همان. 6. ر.ك: الغیبه، . صادق، گفتار هفتم از کلیات. 5
8. ر.ك: تحلیل تاریخی نشانههاي ظهور، مصطفی صادق، گفتار اول . 7. ر.ك: همان، ح 18 ، ص 267 . نعمانی، باب 14 ، ص 283
11 . این بخش براي . 10 . الفتن، نعیم بن حماد، ص 109 ، ح 558 . از فصل دوم. 9. معجم الاحادیث الامام المهدي، ج 1، ص 389
13 . همان. . پیش فرض شایعی است که فرج و ظهور را یکی می داند. 12 . الفتن، ابن حماد، ص 213
آشنایی با رجعت
همه آنچه در امتهاي پیشین » : رجعت در امتهاي پیشین هم وجود داشته است. پیامبر اسلام درود و سلام خدا بر او باد فرمود
بنا بر این اصل، در این امت هم رجعت رخ «... رخداده است بیهیچ کم و کاست و با کمترین تفاوت در این امت هم رخ میدهد
خواهد داد. اشاره: به اعتقاد شیعیان، پیش از برپایی قیامت کبرا و همزمان با ظهور امام مهدي ع)، گروهی از مؤمنان و پرهیزکاران
پاك سرشت و جمعی از کافران و منافقان زشت طینت، پس از مرگ، زنده میشوند و بار دیگر به دنیا باز میگردند تا سرانجام
« رَجْعَت » اعمال نیک و بد خود را دریابند و حاکمیت نهایی دولت حق را مشاهده کنند. در آموزههاي شیعی از این رویداد با عنوان
یاد میشود. از آنجا که این رویداد بزرگ از رویدادهاي مرتبط با ظهور امام مهدي ع) و استقرار دولت مهدوي است، در این مقاله
به اختصار به بررسی معنا و مفهوم و ویژگیهاي رجعت، دلایل و مستندات آن و جایگاه این موضوع در قرآن و روایات میپردازیم.
است. 2 این « یک بار بازگشت » و به معناي « رجوع » 1 از ماده « مرّه » از نظر لغوي، مصدر « رجعت » 1. معناي لغوي و اصطلاحی رجعت
واژه در علوم مختلفی همچون فقه، کلام، عرفان، نجوم، جامعهشناسی به کار میرود و در هر علمی، معناي خاص خود را دارد. 3 در
اصطلاح اهل کلام، رجعت به معناي بازگشت به دنیا پس از مرگ و پیش از رستاخیز است که این همان معناي مورد نظر ماست.
شیخ مفید(ره) در تعریف این اصطلاح کلامی مینویسد: خداوند گروهی از مردگان را به همان صورتی که در گذشته بودند، به
دنیا باز میگرداند و گروهی را عزیز و گروهی را خوار میکند و اهل حق را بر اهل باطل و ستمدیدگان از اهل حق را بر ستمگران
چیره میگرداند. این رویداد در هنگام قیام مهدي آل محمد بر ایشان درود باد رخ خواهد داد. 4 دیگر دانشمندان شیعه نیز در
کتابهاي خود تعاریفی مشابه، از این واژه ارائه دادهاند. 5 از تعریف یادشده چند نکته به دست میآید: 1. رجعتکنندگان با همان
بدن مادي و به همان صورتی که پیش از آن داشتند، به دنیا برمیگردند؛ 2. رجعت، عمومی نیست و تنها گروهی از مردگان چه
اهل حق و چه از اهل باطل، رجعت خواهند کرد؛ 3. رجعت در عصر ظهور امام مهدي(ع) رخ میدهد؛ 4. فلسفه رجعت، عزیز
گردانیدن اهل حق و خوار کردن اهل باطل و چیرهساختن ستمدیدگان بر ستمگران است. درباره این نکات در ادامه بیشتر سخن
به معناي بازگشت « ایاب » و « کرّه » خواهیم گفت. باید دانست که در متون روایات و ادعیه و زیارت، از رجعت با تعابیري چون
نیز یاد شده است. 2. جایگاه رجعت در آموزههاي شیعی همه دانشوران بزرگ شیعه، اعتقاد به رجعت را از ویژگیهاي پیروان
امامان معصوم ع) بر شمرده و پیروي از مذهب تشیع و اعتقاد به رجعت را ملازم یکدیگر دانستهاند. علامه مجلسی(ره) بیش از پنجاه
تن از عالمان شیعه را نام میبرد که اصل رجعت را پذیرفته و روایات مربوط به آن را در کتابهاي خود آوردهاند. 6 ایشان در این
باره مینویسد: [اعتقاد به] رجعت در تمام دورهها مورد اجماع شیعه و مانند خورشیدي که در میانه روز میدرخشد، در میان آنها
مشهور بوده است. تا آنجا که این موضوع را در اشعار خود میآوردند و به این موضوع در برابر مخالفان خود در همۀ مناطق
استدلال میکردند. مخالفان شیعه نیز همواره به خاطر این موضوع بر آنها خرده میگرفتند. 7در اینجا براي روشنتر شدن موضوع به
عبارتهاي چند تن از بزرگان علماي شیعه به عنوان نمونه اشاره میکنیم. شیخ صدوق در کتاب اعتقادات در این زمینه مینویسد:
صفحه 24 از 56
ایشان پس از بیان شواهد قرآنی متعددي دربارة «...[ عقیده ما دربارة رجعت این است که آن حق است [و قطعاً به وقوع میپیوندد »
همه آنچه » : رجعت، مینویسد: رجعت در امتهاي پیشین هم وجود داشته است. پیامبر اسلام درود و سلام خدا بر او باد فرمود
بنا بر این اصل، در این «... در امتهاي پیشین رخداده است بیهیچ کم و کاست و با کمترین تفاوت در این امت هم رخ میدهد
امت هم رجعت رخ خواهد داد. 8 شیخ مفید(ره) نیز در پاسخ پرسشی درباره رجعت مینویسد: این موضوع [اعتقادي] از
ویژگیهاي خاندان محمد(ص) است و قرآن نیز بر آن گواهی میدهد. 9 شیخ طوسی(ره) پس از بیان موضوع رجعت مینویسد:
و آن روزي که از هر امتی گروهی را » : روایات متواتر و آیات [قرآن] بر این موضوع دلالت دارند و خداوند تعالی میفرماید
10 پس اعتقاد به رجعت واجب است. 11 سید مرتضی(ره) در پاسخ کسانی که درباره حقیقت رجعت از ایشان « محشور میگردانیم
پرسیده بودند، پس از بیان مفهوم رجعت دربارة دلایل و مستندات آن میگوید:راه اثبات آن، اجماع امامیه بر وقوع این رویداد
است. آنها در این زمینه هیچ اختلافی ندارند. 12 سرانجام شیخ حر عاملی در کتاب خود، اجماع طائفه امامیه را یکی از دوازده دلیل
درستی رجعت دانسته است و در بیان یکی از مؤیدات این اجماع مینویسد:یکی دیگر از اموري که دلالت بر این اجماع میکند
فزونی نویسندگانی است که روایات مربوط به رجعت را در کتابهاي مستقل یا غیرمستقل گرد آوردهاند... که تعداد آنها از هفتاد
کتاب تجاوز میکند، کتابهایی که علماي بزرگ امامیه؛ همچون ثقۀالاسلام کلینی، رئیس محدثان ابن بابویه، رئیس طائفه [امامیه]
ابوجعفر طوسی، سیّد مرتضی، نجاشی، کشی، عیاشی، علی بن ابراهیم، سلیم هلالی، شیخ مفید، کراجکی، نعمانی و... آنها را تألیف
کردهاند. 13 با توجه به عبارتهاي یادشده قاطعانه میتوان گفت موضوع رجعت از دیدگاه عالمان بزرگ شیعه، امري مسلّم و
قطعی بوده و در همۀ ادوار تاریخ شیعه، بر اعتقاد به رجعت به عنوان یکی آموزههاي تردیدناپذیر مکتب اهل بیت ع) تأکید شده
است. 14 ابراهیم شفیعی سروستانی ماهنامه موعود شماره 91 پینوشتها: 1. در علم صرف مصدر انواع مختلفی دارد که یکی از
یعنی « جلست جلسۀً » است که براي بیان وقوع یک بار فعل به کار میرود. در زبان عربی وقتی گفته میشود « مرّه » آنها مصدر
.3 . یکبار نشستم. 2. ر.ك: ابن منظور، لسانالعرب، ج 8، ص 114 ؛ سعید خوري شرتونی، أقرب الموارد، ج 1، صص 391 و 392
ر.ك: محمد رضا ضمیري، رجعت، ص 12.4 . محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، اوائل المقالات فی المذاهب و المختارات،
.5 . مندرج در مجموعه مصنفات الشیخ المفید، چاپ اول، قم، المؤتر العالمی لألفیۀ الشیخ المفید، 1413 ه . ق، ج 4، صص 78 و 79
، ر.ك: سید مرتضی علم الهدي، جوابات المسائل الرازیه، مندرج در مجموعه رسائل الشریف المرتضی، قم، دارالقرآن الکریم، ج 1
ص 125 ؛ بحارالانوار،ج 53 ، ص 138 ؛ محمد بن حسن حر عاملی، الإیقاظ من الهجعۀ بالبرهان علی الرجعۀ، تصحیح: سیدهاشم
30 و 236 ؛ محمدرضا مظفر، عقاید الإمامیه، ترجمه: رسولی محلاتی، ترجمه: احمد جنتی، قم، مطبعۀ العلمیۀ، بیتا، صص 29 و 235
. 6. ر.ك: بحارالأنوار، ج 53 ، صص 144 122 . علیرضا مسجد جامعی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1380 ، ص 294
8. محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، الإعتقادات، مندرج در مجموعه مصنفات الشیخ المفید، ج 5، صص . 7. همان، ص 122
.10 . 9. محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، المسائل السرویۀ، مندرج در مجموعه مصنفات الشیخ المفید، ج 7، ص 32 . 62 60
. 11 . محمد بن حسن طوسی (شیخ طوسی)، رسالۀ العقاید الجعفریۀ، قم، مؤسسۀ النشر الاسلامی، ص 250 . سوره نمل ( 27 ) آیه 83
13 . الإیقاظ من . 12 . سید مرتضی علم الهدي، جوابات المسائل الرازیۀ، مندرج در مجموعه رسائل الشریف المرتضی، ج 1، ص 125
14 . براي مطالعه بیشتر در زمینه سیر اعتقاد به رجعت از دوران پیدایش تا عصر غیبت کبرا. . الهجعۀ بالبرهان علی الرجعۀ، ص 45
. ر.ك: محمدرضا ضمیري، رجعت، صص 42 31
رجعت در قرآن